بعد دوماه.. شش سال پیش
این مدت کم بداخلاقی نکردم٬ کم بخاطر نق نقت سرت داد نزدم اما انصافآ خیلی صبوری عسلم
دیشب که پای کبود و ورم کرده ت رو ماساژمیدادم دلم میخواست بزنم زیر گریه چیزی نمونده بود همونجور چرکمال ببوسمش .خیلی دوست دارم.
بازم خدارو شکر![]()
........................................................
چندروز بیشتر به تولدت نمونده و من باز دارم توگذشته ها سیر میکنم. برگشتم به ۶سال پیش ! باورت میشه؟ ۶ سال ! خیلیه ها
برگشتم به اون روزا
برگشتم به روزی که تازه داشتیم معنی مادر بودن رو حس میکردم
روزی که اینجوری ولو میشدی تو تشکت و لپات اینجور خوردنی میشد !

اونروزا که خونوادگی میریختیم سرت کلی با سرو صورتت ور میرفتیم ٬با لب و لوچه ت بازی میکردیم تا رخ بنمایی و بیدار شی ! از ما اصرار و از تو تو انکار
یادش بخیر تا یه هفته رنگ چشاتو ندیدیم ! میخواستم ببینم دکتر راست میگفت چشای خوشگلت رنگیه یا نه![]()

یکم بعد تر: اونروزاکه آب دهنو چشای خوشگلت گرد میشد رو دوربین ! انگار عجیبترین موجود روی زمین رو بعد مامان بابا کشف کردی ! ![]()

یکم بعدتر: اونروزا که من مینشستم پای کامپیوترو تو اون کنار مثه بچه گربه ها کراز میدادی خودتو و دلبری میکردی که مامان ول کن اونو بیا منو بچسب !

اون روزا که کم کم راه افتاده بودی و مثه مورچه خودتو میرسوندی به من و کیبورد و ......... ![]()

اون روزا که لختت میکردم و ... وای خدای من انگار قشنگترین زیباترین و خوردنی ترین موجودی بودی که خدا آفریده بود برای ذوق مرگ کردن من٬ برای عشق بازی با خنده های غش غشت٬ برای اینکه جون بدم از خوشحالی و خوشبختی
یادته این لحظه ها رو ؟ تو شاید نه اما من خوب بیاد دارم وقتی اینجوری مینداختم رو تخت ٬تو غش میکردی ازذوق من و من میمردم از حس خوشحالی![]()

من همه این روزا رو به خاطر دارم. هیچوقتم فراموشم نمیشه. نمیذارم روزگارناسازگار این خوشی هارو از دلم ببره![]()
هنوزم عاشق این چشمای خوشگلم

پسرک ۶ساله من ٬چش قشنگم عاشقتم![]()
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ