از فرودگاه برمیگردم

کلید درو میندازم ........

چه سکوت تلخ و کشنده ای !!!! انگار تو عمرم همچین سکوتی حس نکرده بودم 

خودمو به اون راه میزنم

یه خونه منفجر شده ،میز صبحانه ای که با عجله خورده شده بود رو جمع میکنم..

لباسهایی که باعجله پوشیده و نپوشیده دور خونه ریختن ...

ظرفای توی ماشین ..

ولی کمه!!!!! جواب نمیده

قصد گریه و خودزنی ندارم !!!پس میشینم پای نت تا دلمو خالی کنم

خالی کنم برای 14 روز سرنوشت سازی که به تک تک لحظه هاش احتیاج دارم

صفحه که باز میکنم اس ام اس میاد ...

((دوستت دارم ، مواظب خودت باش، ان شالله که .....))

دیگه بغض دست خودم نیست!!!

.....................................

این شد دومین سال تحویل تنهایی زندگیم . اولینش تلخ بود وتلخ هم به آخر رسید ،سال اولی رفتیم سوید و علی حتی یادش رفته بود اونروز روز اول عیده و با سوپروایزرش قرار کاری گذاشته بود. برف اومده بود، شب من بودم و خیابون و فاصله خونه تا مترو که صدبار رفتم و برگشتم و دسته دسته مسافرایی رو نگاه میکردم که از خروجی مترو بیرون میان . قیافه ها سرد و خسته از کار با نایلونهای خرید روزانه..... اما من همه رو شاد و برگشته از خرید عید میدیدم !!!!! انگار حاضر نبودم قبول کنم اینجا خبری از عید نیست!

هیچوقت اون شب رو یادم نمیره .

اما امسال

تصمیم با من بود پس باید پاش وایستم! علی و بچه ها رفتن .. من موندم! 

اینبار پیاده نبودم..شب نبود..سرد نبود.. برف هم نبود .. آفتاب بود و گل و سبزه و هوای بهاری و مردمانی سرخوش با لباسهای عید که همین اول صبحی عیددیدنی هارو شروع کرده بودن...

دلم نمیخواست بیرون رو ببینم .مردم رو ببینم .. پامو رو پدال گاز فشار دادم و ......

امسال منم و تنهایی ! همینه که هست

پس باید باهم کنار بیایم!!!!! خیلی کار دارم مهمتر از غصه خوردن

ولی بهرحال عید و سال نو 

بیاین برای هم دعا کنیم

برای سلامتی، سعادت، خوشی و نیکبختی، و همه آرزوهایی که خیر دنیا و آخرتمون در اونهاست

من خیلی آرزوها دارم برای امسالم

بهتر بگم برنامه ها

شماهم منو فراموش نکنین.....

عیدتون مبارک

 

وااااااای بلاخره بعد ئوسال تونستم عکس بذارم !!!!!!!!!! باورم نمیشه انگار بلاگفا متحول شده و دست از سر کچل ما برداشته ! خوشحالم اما عکس جدید ندارم روی سیستم

در اولین فرصت با عکس میام