3شنبه ای که گذشت تولد 5 سالگی بلبلک خونه ی ما بود

روزی که نمیشد ازش چشم پوشی کرد ٬به 3دلیل:

اول اینکه تا این روزها نباشه و ثبت نشه ما مادرپدرها انگارمتوجه قدکشیدن و یک سال بزرگتر شدن این جوجه نمیشیم ! همچنان به چشم ما همون دینای کوچولوی یه روزه است (چرا دروغ بگم اونروزا از الان بزرگتر بود!!!)

دوم عشق تولد که در وجود این وروجکا هست ! یعنی از اولین روزی که اسم پاییز میاد یا برگ زردی میبینیم روزشمار این فعال شد تا خود تولدش !!

سوم مامانی که هنوز کودک درونش در طفولیت جامانده و .... تقصیر مامان باباهامون ! کم تولد گرفتن برامون عقده شده اینهوااااااااااااااااااااااا

چهارمی هم که تولیست نبود ..همین روزهاست که بهونه ای برای دورهم جمع شدنه ..حتی اگه از همه عزیزانت دور باشی ..حتی اگه اون (همه) رو کلا دوتا خانواده دوست تشکیل بده !

جای خیلیا مخصوصا مامان بابای عزیزم خالی !

خلاصه مادری که ما باشیم وسط هفته عزم رو جزم نموده سه شیفته هی رفتیم خرید باز یه چیز کم بود ! اخر کارهم چون هروسیله رو باید از یه جا میخریدم این نبود اون بود ! اون بود این نبود یه خروار پودر زله رنگ  وارنگ آوردم آخرم بخاطر عدم حضور ژله آلورآ عملآ دستمون موند تو حنا !!(مامان زینب چشاتو در میارم !! همش از چش تو بود)

کیک رو هم بعد دقیقآ ۷ سال ! دل به دریا زده از درستیدیم که بسسسسسسسسسس عالی شد   البته طعم و مزه اش رو میگم والا خامه ش که نبست! (نمیدونستم خامه های اینجا رو بدون هیچ افزودنی باید زد والا نمیبنده !) ژله اش هم وارفت  اما ظاهرش بدک نشد و بخاطر طعم خوبش کسی پی به شاهکارهای هنری بنده نبرد

کیک مذکور ! نه شمع داشتیم نه ابزار تزیین

از کیک و ژله که بگذریم شام رو هم خیلی رنگ و وارنگ نکردم چون تعداد کم بود از طرفی همون قضیه یه وسیله بود یکی نبود! هم کلآ مهمونی جمع و جوری بود کوچیک ٬ بی زرق و برقتر و کم دردسر تر از هرسال بود اما برای پرکردن تنهایی اینجاخوب بود

 

پرنسس ۵ ساله من که اجازه گرفت امسال خودش کیک رو با چاقو برش بده ! بدون کمک همون اول مهمونی هم از ذوق بازی با بچه و غرق در بازی کش و مو و گیره و همه رو یکی کرد!

راستی لباسشم شاهکارهنری مامان جونشه 

****

دینای خوشگلم

وروجک کنجکاو و شیطون من که هنوزم به همین شدت شیطنت از چشای گردت هویداست!


عزیزکم

۵ سالگیت مبارک




باقی عکس ها در ادامه مطلب