قران

دیروز برای اولین بار دوره قرآن داشتیم !

اینجا

تو قلب بلاد کفر!!!

وچه چسبید!

هفته قبل خونه یکی از دوستان جدید دکتر بعد از این مهمان بودیم ، آبگوشت پارتی با نون تافتون محلی (فقط تصور بفرمایید !) در جمعی جدید و متفاوت و چقدر دوستانه و شیرین

به پیشنهاد میزبان قرانها رو اوردیم و بعد از کمی گل گفتن و گل شنیدن ومباحث کانال چهاری ، سوره یاسین رو دور کردیم

و باز هم به پیشنهاد میزبان این دوره ادامه دار شد و این هفته خونه ما بود

عالی بود

سوره صافات اینبار و گفتگوها و بحثها با خوندن ترجمه زیبای سوره چقدر چسبید

میشه هرمدل جشنی گرفت تو یک روز تعطیل زمستونی

میشه خورد و نوشید !!!!!

میشه زد و رقصید !

ومیشه فضای خونه رو عطرآگین کرد

درکنار دوستانی بهتر از گل یاس ! 

جلسه رسمی نبود !ساعتها گفتیم و خندیدیم و شاد بودیم ...

بحث علمی هم که از اوجب واجبات است ! از دانه سیب هم ساده نمیگذرند این آقایان دوکتور ! بلاخره مقاله ای از داخلش بیرون میزند ! 

خلاصه دوست خوب نعمت است

هرجای دنیا که باشی

در غربت نعمت است و رحمت و نیاز !

خدایا ماروهم با خوبانت نگهدار و با خوبانت محشور کن

شکر

خدایا برای همه چیز شکر

برای تک تک چیزهایی که تو میدانی و دیگران نه

برای هر خیری که تو میدانی و من نه !

هشت سال گذشت ..

هشت سال پیش

یه همچین موقعی اگر درد اجازه دیدن میداد فقط چشمم به ساعت بود، به عقربه های ثانیه های شمار!

کار از ماه و روز و ساعت گذشته بود

ثانیه ها بود

ثانیه هایی پراز درد وعشق و انتظار ....


خوبم

محبتهاتون اینقدر زیاد بود که نمیتونم تک تک جوابگو باشم

مرسی از اینهمه ابرازهمدردی و مهربونی

اره گوشم بعد همون دو روزی که دکتر قول داده بود خوب شد و باندش رو هم بازکردم حالا بماند که از دیشب این یکی بازیش گرفته و کمی درد داره !!! من نمیدونم این سریال گوش دردهای من کی میخواد تموم شه :( شده سریال اوشین ! نوبت به نوبت

حالا فعلآ که خفیفه اما اینقدر میخاره که هی وسوسه میشم باز برم سراغ گوش پاکن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  که هرچه میکشم از اوست !

شایدم از سرماخوردگی باشه

بهرحال امیدوارم به آخر تعطیلات برسه

بازهم ممنون از تک تکتون :*

درهم برهم

نزدیک 10 روز از رفتن همسری میگذره اما به هر مصیبتی بود این روزها سپری شد

نمیدونم کسی میتونه تصور کنه تنها بودن رو تو شهر یا بهتر بگم کشوری که تعداد دوستان هم زبونت به انگشتان دست هم نمیرسه !؟ اونم اوج زمستون و تاریکی و تعطیلی !

اما امشب از ته دل احساس بی کسی کردم

از روزی که همسری رفت برا سومین بار متوالی گوش درد شدم اما هی پشت گوش انداختم تا اینکه خوردیم به تعطیلات و غیبت کبری دکترین محترم!  نهایت خواستم  با مسکن سروتهش رو هم بیارم اما نشد که بشه !

امروز دیگه طاقتم طاق شد و راه افتادم دنبال دکتر ... رفتم بیمارستان اونها حواله دادند به بیمارستانی دیگه ، میدونستم اورژانس اینجا یعنی حداقل 3-4 ساعت معطلی اما فکر نمیکردم ساعت 3 برم 10 شب برگردم!

یعنی دقیقآ 5ساعت فقط تو یه اتاق انتظار بشینی و درودیوار نگاه کنی! با یه گوش که هر ازگاهی هوس جییییییییییییغ کشیدن داره و دوتا بچه خسته و خواب آلود .

به این امید بودم که اونها رو میذارم پیش دوستمون غافل از اینکه بعداز گرفتن نوبت نه من میتوونم برم بیرون نه ایشون میاد دنبال بچه ها .

اینجور موقع ها که از زمین و زمان میمونی و حتی کسی نیست بچه ت رو بهش بسپاری تازه میفهمی چقدر تنهایی تو این بهشت برین ! 

و چقدر چقدر چقدر این روزها برای من تکرار میشن تو زندگی ...

 از روزهایی که کلاس داشتم و کسی نبود دانیال رو فقط 1 ساعت زودتر از رسیدن من از مهد بگیره (که باعث کنسل کردن کل ترم شد) تا روزهایی که برای 2 ساعت دانشگاه باید به 10 نفر رو مینداختم تا بلکه پذیرای بچه ها باشن تا برم و برگردم ... زندگی همین بوده ، سوِید باشه، ایران باشه یا آلمان وقتی کنار خانواده ت نباشی یعنی هیچکس رو نداری حتی وقتی بهترین دوستان عالم رو داشته باشی.

میون مریضها یه خانومی بعد از آزمایش خون حالش بد شده بود و گریه میکرد ،نمیدونم چی میگفت و مشکل چی بود اما همسرش که کنارش بود سرش رو بغل گرفته بود و دل داریش میداد ، و من عینهو بچه یتیم ها گردن کج ، نظاره میکردم...

 چقدر دلم حضور همسری رو خواست اون لحظه...


.

.

.

 خلاصه 9 شب نوبتم شد

یه گوش چرک کرده داغون و یه خروار سیخ و پیچ و چکش و قیچی که دکترجان لطف کردن باهاش رفتن تو گوش بنده و برگشتن !!! آخرکار هم یه بانداژ آغشته به آنتی بیوتیک که فرو کردن داخل گوش ..اونقدر که فکر کنم به حلقم رسید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

و ای واااااااااااااااااااااااااااااای که گفتنی نیست دردش

از مطب که بیرون اومدم و از شدت درد نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم ...وبازهم دستای کوچولوی پسرکم بود که دستامو نوازش میکرد و آروووم میپرسید مامان ؟ خیلی درد داری ؟ پرستار برات قرص میاره ؟ بهتر نشدی؟ و این سوالها تا لحظه خواب ادامه داشت....

فدای تو فدای تو فدای تو مهربونم بشم که لنگه نداری عزیززززم :* تورو داشته باشم و باز ناشکری کنم ؟

.................................

................................


دلم گرفته....