بازگشت
برگشتیم
از سفری که شاید دیگه هیچ وقت تکرار نشه
از مدینه ... شهر پیامبر و غربت بقیع
از مکه... کعبه ای که دنیایی به دورش در طواف است
از صحرای عرفاتی که گویند سرزمین توبه ست و اعتراف . برای ساختن دوباره اول بشکن . از پایه. خودت را بشناس و اعتراف کن به تمام کرده و نکرده هایت...
عرفات و آن شب رویایی ش . یک شب برای تمام عمر
از منا .. سرزمین آرزوها ... خواسته ها ...
توبه کردی و اعتراف ؟ سبک شدی ؟ حالا بخواه هر آنچه از غیر او نمیتوان خواست
از منا .. قربانگاهی که امسال رنگ خون حاجیان گرفت
تلخ بود ..
هنوز طعم شیرین قربانی و حاجی شدن به کاممان مزه نکرده بود که شنیدیم آنچه باورکردنی نبود
برگشتیم اما ایکاش به دنیای قبل سفربرنگردیم
برگشتیم اما ایکاش به رنگ قبل سفر برنگردیم
برگشتیم اما ایکاش دست خالی برنگشته باشیم که خسرالدنیا والاخره ایم
برگشتیم وتازه فهمیدیم چه گذشت به خانواده های چشم انتظارمان
برگشتم وتازه فهمیدم دنیای کودکی پسرکم چند روز چقدر تیره و تار بود
دلتنگی هایی که یهو رنگ دیگه ای بخودش گرفت و من میگذاشتم به حساب دل کوچک و دنیای کوچک پسرک
غافل از غصه بزرگش
....
مامانی کی میای؟
مامانی نمیشه برگردین؟
مامانی خیلی دیر شد بسه دیگه برگردین سوغاتیم نمیخواد بگیری
مامانی دلم تنگ شده .....
هربار شنیدم و نفهمیدم غصه و غم بزرگ دل کوچکش رو
...
{ آقاجون؟ جایی نیس بریم از عربستان شکایت کنیم ؟؟ اینهمه حاجیامونو کشتن ! }
...
پسرک 10 ساله من فهمید اما دریغ از فهم بعضی بزرگترها
خدای من پس چه گذشت بر حال اونهایی که مسافرشان هیچوقت برنگشت
برگشتیم با یک دنیا لذت و حسرت
خدایا مبادا دست خالی برگشته باشیم!
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ