یلدا


یلدا هم از راه رسید 


و کریسمس هم با همه رنگ و لعاب زیبایی شبهاش تو راهه 


همه شبهاتون ..کوتاه یا بلند ، شاد و پربرکت 

دلم یلدای خانوادگی میخوادکه سالهاست نداریم

انار و هندونه و شب نشینی  تا نصف شب!

همسری هم دوباره رفت

ماهستیم و خودمان ....

.........................................................................................................................

پ.ن :ms جان خوش آمدی ! دمت گرم لااقل تو یکی خودتو معرفی کردی!گرچه اینجا دیگه واقعآ نا امن شده اما ذوق کردم از دیدن اسمت .حالا که کار ازکار گذشت و اومدی،بازم این کارا بکن (درضمن بیای اینجا مجبور باشی برنج تایلندی بخوری اونوقت میفهمی برنج ایرانی چه گنجیه ! 3 پیمانه چیه بگو 3دونه !! :دی )

یه قابلمه برنج فلاح و پسران !

چند روز پیش جاتون خالی یه قابلمه برنج سوزوندیم ! توجه داشته باشید یه قابلمه !!!

اونم برنج چی؟! برنج ایرانی 5ستاره فلاح و پسران ! تو هامبورگ!  بعد یه قابلمه از ته بسوزونی!هنر و اراده رو حال میکنین ؟ (تقصیر این قابلمه استیل هاست که هنوز 3 دونه برنج ته قابلمه بسوزه کل اون دیگ آنچنان بدبومیگیره که باید قیدشو بزنی !

حالا به نظرتون اگه این خبر به مادرشوهرم برسه چندروزه حکم طلاقم به دستم خواهد رسید ؟ (سرعت پست رو کسی میتونه محاسبه کنه بگه ؟)

خلاصه

سوزوندیم دیگه !

اونم با کلی آبگوشت که قرار بود باهاش دمی بشه

بعد از ترس بوی وحشتناکش درجا گذاشتیم تو بالکن ..و امروز بخاطر کاهش عذاب وجدان درونی همشو ریختیم داخل نایلون و بردیم کنار پارک ریختیم برا کبوترا

وااااااااااااااای باورکردنی نبود تو همون ثانیه تا من خالیشون کردم فقط مونده بود خودمو بخورن !از کبوتر و مرغ دریای بگیر تا زاغچه کوچولویی ک از ترس کبوترا با یه تیکه ته دیگ پناه برد پشت بوته ها.... 

رفتیم فروشگاه و وقتی برگشتیم زمین انچنان جارو شده بود انگار نه انگار یه قابلمه برنج 5ستاره فلاح و پسران ! اونجا خالی شده !!!

آنقدر ذوق مرگ شدیم از دیدن این صحنه ! آنچنان حس مفیدبودن بهمون دست داد که نگو و نپرس !


حالا ما نشستیم تو خونه منتظریم ببینیم طلاقنامه مون زودتر میرسه یا جایزه صلح نوبلمون که از طرف سازمان حمایت از حیوانات قراره برامون بفرستن !

ها !

(اسم پست فقط به عشق مامان زینبه !)

.....................................


بعداز خوندن این حرفا آبجی جانمون فرمودند: به مامان یاسمین بگو هنر که این نیست ! هنر اینه برنج از رستوران بگیری ، بعد براش ته دیگ نونم درست کنی کلی هم  پز زحمتکشی و کدبانویی بدی!!!!!!!!!!(یعنی با یه ظرافتی این نونها رو بزنی زیر برنج و دوباره بذاری رو گاز ..بعد یه قابلمه با ته دیگه برنج خونگی بذاری جلو ملت!)

ها !!

دیگه ببخشید من مجبور شدم والا نمیخواستم همه هنرای خانوادگیمون  رو رو کنم!!

یکی برای خودم

کسی رمز خواست مشکلی نیست

اما فکر نکنم چیزی سردربیارید 

ادامه نوشته

هواشناسی !

پیرو پست قبلی باید بگم هوا بهش برخورده قاط زده اساسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسی !!

دیشب عصر(به من چه اینجاساعت 4شبه !) دیشب تازه طوفان شروع شد..بارون هم میزد ..کل اخبارهم شده بود اخطار و نمایش طوفان اما خیلی خاص نبود به نظر من ! فکر کنم از طوفان قبلی ترسیده شدن  ..

یه دقیقه باد شدید میشد .. یهو بارون میزد ... باز 5 دقیقه بعد یه شاخه هم تکون نمیخورد!ابرو

اند همین امشبه نون نداشتیم ! اونم روز تعطیل، اخرش همسری شال و کلاه کرد بره Lidl (تنها Lidl ی که تا 10 باز بود شانس ما باا توبوس نزدیکه) ولی اینقد همین یه روز خونه نشینی خسته مون کرده بود 4تایی راه افتادیم که بریم اما باکلی ترس و لرز !!!

تا صبح یا باد میومد یا بارون یا ترق ترق تگرگ ..لحظه ای که بیدار شدم آنچنان آفتابی افتاده بودکه تو این 2ماهی که تو این خونه ایم همچین آفتابی به خودمون ندیده بودیم!!!!! رفتم گوشی رو بردارم زنگ بزنم به همسری که : آقا این هوا مارو مسخره کرده ما میریم بیرون میردیم تو خونه !

یهو دیدم ظلمات شد، تاریک شد !

 برگشتم نشیمن دیدم یا خدااااااااااااااا ! تعجبتگرگه که باسرعت جت میخوره به پنجره ! طوری که در عرض کمتر از 2 دقیقه کل زمین سفید شد!

خلاصه همچین اوضاع قاراشمیشی شده اینجا ! بیشترم فکر کنم بخاطر فلت بودن هامبورگ و عدم حضور هیچ بلندی و کوهه ..ابرهای بقدری سریع حرکت میکنن که باورتون نمیشه !!  بارانزا میاد برف زا میره یهو همه میرن صاف و افتابی میشه .... یعنی هوا تکلیف خودشو نمیدونه بعد این بدبختای هواشناسی بدونن ؟؟؟


الانم تگرگ خوابید باز آفتاب شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

طوفان مجدد

از اونجایی که گفتم ما صبحا خیلیییییییییی زود بیدار میشیم ! شب ها هم زود میخوابیم !(میدونم الان دوعدد شاخ به قاعده نیم متر روی سر اهالی محترم فامیل در اومده ! اما خب از عوارض بی کسیه اینجاست ماندنی نیست نگران نباشید)  یعنی گاهآ همسری هم با بچه ها 9 و نیم میخوابه و ما تنهایی غاز میچرانیم تا بلکه ساعت فیزیولوژیکی بدنمان شب شود ! بعدهم میرویم در رختخواب یک ساعتی سپری میکنیم تا باورمان شود باید بخوابیم!!



خلاصـــــــــــــه

دیشب ساعت 10 چراغها خاموش یهو .........

صدای موبایل رفت به عرش! اونم موبایل من که کلآ یه زنگ خور داره اونم همسری !

کی ؟

مدیر مدرسه دانیال!

موضوع ؟

فردا اعلام کردن طوفانی با قدرت 160 کیلومتر در سرعت بیاد ! مدارس آلمانی تعطیل شدن و ماهم گفتیم تعطیل کنیم که مشکلی برای بچه ها پیش نیاد ! (160کیلومتر بر ساعت !!! یعنی نهایت سرعت یه پیکان دیگه نه ؟ )

حالا ماکه بعد عمری قرار بود امروز بریم مرکز شهرگردی امروز از صبح قرص و محکم نشستیم پشت پنجره و حرکت شاخه درختان رو رصد میکنیم و عبور عابرین پیاده را ! تا اولین عابری که به هوا رفت شکار لحظه ها کنیم !Tornado

 ساعت شده 12 و نیم ! شما اگه نسیمی دیدید ماهم دیدیم !!!!!!!!!!!!!!!!

حالا میگن یحتمل عصر قراره برسه !

اینجور مواقع آدم دلش میخواد مثه اون بنده خدا گوشی رو برداره و زنگ بزنه هواشناسی و روحشون رو تا انتها آباد کنه !!!!!!! یعنی یه پیش بینیشون عین آدم نیست !



داغ و تازه از تنور در آومده !(بیکاری و خونه نشینی چه میکنه !!!)

میگم بپوش ببینم اندازه است ؟!

باباش پشت اسکایپ دیده میگه سرما نخوری ! اون چیه پوشیدی!

میگه نه بابا فقط دارم اندازه گیریش میکنم !

 هرکی به پا تختیمون بخنده سوسک شه الهی !!

مخصوصآ این زاویه گرفتم تااونایی که دنبال مارکهای خارجی میگردن و فلان قد فلان قد پول میدن بابت مارک ببینن خود این خارجیا از چه دکوراسیونی برا اتاق خوابشون استفاده میکنن !!!!(این خونه یه خانوم جوان آلمانی الاصله !) 

یعنی شما تصور کن مابا این فرهنگ سازی و شفاف سازی ما   فرداست که میدون باری ها اعلام کنن با کمبود جعبه میوه مواجه شدن ! مراجعه نفرمایید

صبح در خانه !

ما یه مامان خونه داریم که از وقتی اومده اینجا صبح ها علارغم ساختار ژنتیکی بیولوژیکی ذاتیش ! بلند میشه و برای پسر و پدر صبحونه آماده میکنه (با بهتره بگیم لقمه میگیره!!!!)بعد چاشت پدر و پسر ،لباسهاشونو ، و برنامه کلاسی پسر رو(نخندین خودمم از اینهمه کدبانو شدن در عجبم و شرمنده!)

اما بعد رفتن اونها تاریکی هوا و خواب بودن دختر خونه بهونه ی خوبیه برای دوباره به رختخواب برگشتن !

البته مدیونه هرکی فکر کنه خوابش میبره!!! چون این خانوم مادر یه اخلاق بدی که داره اگه 3 نصف شب هم بنا به دلایلی بیدار شه عمرآ بعدش خواب به چشمش بیاد !نگران باید کل ده روز قبل و 20 روز بعد رو تو ذهنش مرور کنه تا .......برای همین تا اون بیاد چرتی بشه یه موجود ظریف و نازنین صداش میاد که ..مامانننننی بیااااااا بشور!!!!!!!!!!!

بعله !ابرو

خلاصصصصه

این برنامه هر روز تکرار میشه اما نه اون پدرو پسر زحمت حرکت دادن چاقو آغشته به کره رو روی نونهای تست شده به خودشون میدن! نه اون مادر بیخیال این چرت زدن ساعت 8 ونیمش میشه !!! نه دختر ساعت دستشوییش تغییر میکنه !

امااااااا

چند روزی زدیم به در تنبلی بغیر از نون تست بقیه رو همه از شب قبل اماده گذاشتیم و صبح ها چشمای مبارک رو به زور روی هم نگه میداریم تا بدخواب نشیم !!! بماند که اون وسط از زیر همون پتو جی پی اس کار میکنه! !(شلوارگرمت کو دنی ؟ ..مامان : رو مبل گذاشتم!  کیفتو اماده کردی؟ مامان : آره دیشب آماده کردم ! بابایی مربا نمیخوام! مامان : عسل کنار گازه ! و .......) اما خب همین که چشارو باز نکنی یعنی مثلآ خوابی دیگه !!برای همین بدن مبارک زودتر سیرخواب شده و زودتر دل از رختخواب کندیم!

روز سوم نشده دینا گفت :

مامانی

چند روزه زود بیدار میشی ها دیگه تا ظهر نمیخوابی !

من : خب آخه صبح زود پانمیشم دنی و باباروصبحونه بدم !

آها یعنی صبح ها میخوابی براهمین زود خوابت تموم میشه ؟

آرهچشم

خب چرا بیدار میشی ؟ یعنی دنیال و بابا هنوز اونقدر بزرگ نشدن که خودشون صبحونشونو بخورن ؟!! حالا دانیال شاید اما بابا که اونقدر بزرگ شده ؟! نشده ؟؟؟؟


بعله

باباش تحویل بگیر!

 Damtoor Parke

یه پست همینجوری !

همینجوری ! محض تفنن !

فقط گفته باشما امضااااااااا نمیدیم!


مجله موفقیت اول آذر ! هرکی خرید یه دونه برا منم بذاره کنار پیلیز




بعدن نوشت! چراهمه فکر کردن فاطمه جویکار منم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ =))))))))فاطمه جون ممنون ماروهم معروف کردی  http://hengame66.blogfa.com/   

   چرا هیشکی نگرفت قضیه رو؟!!

دلتنگی دینایی + اردو

مامانی

اینقد اینجا موندیم دلم برا کره زمین ایران تنگ شده !!

یعنی میدونی منظورم چیه ؟ همه زمینش !

یعنی مشهد شمال گناباد سبزوار .. ؟

نه یعنی فقط مشهد ! از این سرش تااااااااا اون سرش ! همش


............................

امروز پسرکم برای اولین روز به اردو رفت.یک شهربازی سرپوشیده. بماند که  دیشب کلی گیس و گیس کشی داشتیم تا بتونیم حالیش کنیم نیازی به پول زیادی نداره و همون مقداری که مدرسه گفته بیارن کفایت میکنه ! آخرش به 2-3 یورو قناعت کرد اما امروز  وقتی رفتیم دنبالش بدو بدو با یه عروسک سگ کوچولو اومد که مامانی اینو برا دینا گرفتم ! 2 یورو م رو دادم برای یه مسابقه اینو برنده شدم ... گرفتم برا دینا !

فدای دل مهربونت عسلم


عکس دار خواهد  شد اینشالا!!!