روز بابا !
هیییییییییییییی یادش بخیر چه ذوقی میکردیم وقتی رو کادومون اینو مینوشتیم ! حالا اینو مینویسیم رو یه سبد گل و میبریم دم اتاق همسری و ............
دوشنبه ۱۱ اردیبهشت :
امروز بعدمدتها بلاخره مامان خانوم زورش رسید و این دوتا وروجک رو برد مهد تا بلکه بتونه ۳ساعتی از اوقات صبحگاهیش صرف درس کنه قرار بود برایه ماهی هردوشون رو ببرم مهد نزدیک خونه .. مهد پارسال دنی .
دینای مامان که مثلآ اولین روز مهدش بود و کلی ذوق داشت
دینا خانوم بعد نیم ساعتی یخش شکست ورفت قاطی بچه ها اما دانیال ! آبرو برم نذاااااااااشت ! حتی چشاشو میبست که مربی و دوستاشو نبینه !
نمیدونم چشه کلآ یهو جبهه گیرشده درمقابل محیطهای اموزشی !! (بحث در این مورد باشه برا بعد) برعکس دینا که حاضرنشد باهمون برگرده !
خسته و کلافه از دست دنی که یهو یه چیزی مثه برق به کله بنده افتاد ........
ما یه دوست داریم که خیلی خیلی دوستش میداریم ! خیلی بیشتر ازبعضی آشناها برامون عزیزه ! همون مامان فاطمه فانته ی معروف . که از قضا زن و شوهر هردو استاد و همکار همسری تشریف دارن . یهو به سرمان زد که بریم و این دوست جونی و در کنارش همسری رو سوووووورفرایز کنیم ! ساعت : ۱۱ یعنی تا کلاس بعدی ه همسری ۲ ساعت وقت بود .گاز رو جفت نموده .. به سمت گل فروشی ! یه دسته گل و یه جعبه شکلات برا دوست جونی و یه گلدون کوچیک رز قرمز برا بابایی (دنی مدام یادآوری میکرد که گل قرمز بگیر ! میدونی که بابایی پرسپولیسی ه ) دوباره گاز رو جفت کردیم سمت دانشگاه که بین راه فهمیدیم دوست جونی تشریفشون رو بردن !
(بذاراگه به رییست نگفتم زود دودر کردی ! )
گل همسری که جابجا رفت و رو میز اتاقش جا خوش کرد . این گل دوست جونی که رودستم باد کرده تا فردا !شما فقط حظ کنید از سلیقه گلفروشی های اینجا ! والا من که سلیقه م خیییییییییلی بیش از اینهاست !(البته عجله بی حدوحصر منهم بی تاثیر نبود در این زیبایی !!!!) دوست جونی که دست مارا تا مفرق درون پوست گردو گذاشت ولب و لوچه مان آویزان شد به میزان لازم ! اما ماهم برا اینکه ذوقمون کور نشود ماشه راگرفتیم سمت اتاق همسری !
حالا بماند که هنوز وارد نشده هرچی دوست و آشناو دانشجو بود سرراهمون سبز شد و ........ آبرومون بقول ننه مریم وایتکسی شد
وخلاصه .....
چقدم که آقای همسر ذوق زده و سوووورفرایز شد ! نامرد شکلاتهای دوست جونی رو هم دودر کرد و برد برا دانشجوهاش تو آزمایشگاه
به مناسبت یه چیزی که ماهم تازه امروز فهمیدیم !!خوب شد شکلات رسید! مبارکت باشه عسیسم
دیدار به قیامت !
دیگه مگه شبا ببینیمت !
خب این بود انشای روز معلم خود را چگونه گذراندید !
معلم که دورو برمون نداریم جزززززززززززززز ... زن داداش عزیز .. مامان سه قل دو قلمون که پیشاپیش و پس و پیش و همه جوره تبریکاتشون میکنیم
همینقدر ازما برمی آید ! بقیش با داداشمون !
دوستای معلم و استاد و مربی همه روزتون مبارک .. کادوهاتونم تنها تنها نوش جان !
فردا نوشت : آقا ما یادمون رفت تکدانه آبجی محترممون هم یه جورایی همکار شوهرجانمان میباشند ! تقصیرمن چیه وقتی اینقده سمن داره که این یکی وسطش یاسمنه !(طفلی اونی که این ضرب المثل رو ساخته !
) از مهدکودک بگیر تادانشگاه !
بقیه ش رو نمیگم چیز میشه !
خب بهرحال آبجی جان ه عزیزتراز جان توکه اینجارو نمیخونی که بفهمی دیر تبریک گفتم ! تازشم امروز تازه ۱۲ اردیبهشته ! پس روزت مبارک عزیزززززززززززم