شکر خدا که فعلا همه چی ختم بخیر شد . شاید از نظر بعضیا خیلی هل شدم و احساسی اما ..

اما اگه کسی بچه داشته باشه میفهمه زیر تیغ جراحی رفتن حتی کوچیک و بیخطرش هم زجرآوره برای یه مادر .اسمش خیلی طبیعی ه و بقول یکی از هر ۱۰ نفر برا ۵نفر پیش میاد اما وقتی دیدم اونایی رو که از اتاق عمل برگشتن و یه شب تمام نالیدن و گریه کردن خدارو هزاربار شکر میکنم که پسرک ۶ ساله من  جون سالم به دربردتازه اونجا فهمیدم نه باباعملش همچین بیخوده بیخودم نیس!!!!!! چه برسه برا یه بچه

دیشب مرخص شد. به شرطی که ۲شنبه برگردیم برای چک اپ چون آزمایش خون اولی مشکل داشت و سونو هم تورم غددلنفاوی رو نشون میداد . قرار شد بعداز خوردن داروها متخصص گوش و حلق و بینی یه نگاهی بکنه.. انگار لوزه هم داره . اما خب بازم خداروشکر که عمل نشد!

و اما ..ممنون ٬خیلی ممنون از اونایی که تواین دوروز همه جوره سنگ تموم گذاشتن و مدام خصوصی و عمومی و پیامکی جویای احوال دنی بودن  و اونهایی که فهمیدن و اصلآ به روی خودشون نیاوردن!  ما دیگه توقعی نداریم بیخیال .

اینجور مواقع (که اینشالا برا هیچکی پیش نیاد ) احوالپرسی و همدردی شما نه درد بچه رو کم میکنه و تاجی به سرتون میزنه ٬ حتی شاید تو اون حال واحوال منم فرصت و حال جواب دادن نداشته باشم . فقط نشون میده برای بعضی ارزشها ارزش قائلید ! و این یک دنیا می ارزه ! ممنونم

خدایا برای هیچ مادری نیار دردی از بچه ش ببینه