نیست
بچه ها خوبن ..دنی با مدرسه ش کیف میکنه و دینا تا ظهربا اسباب بازیهاش
ظهرم به محض اومدن دنی.........بووووووووم....... درست عینهو دوتا نوشابه خانواده که یه ساعت تکون دادن و حالادرشوباز کردن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بووووووووووووم جییییییییییغ اییییییییییی به مدت ۲ ساعت !
وحشتناک باهم ذوق میکنن و این مامان ه گاهی کم میاره وسط این جیغ ها ! مگه چند ساله همو ندیدین ؟
دوروز ه خونه تکونی داریم و لباس شویی ! به کارهای عقب مونده و روهم ریخته میرسیم تابه پیشواز درس و دانشگاه برویم !
بیشتراز این حس نوشتن ندارم
..................................................
........................
حکایت دیروز و مصداقات امروزی:
میگن روزی فردی از کوچه ای میگذره ٬مردی رو میبینه که نشسته و عسل و خربزه میخورده . میگه پدرجان مگه نمیدونی این دوتا باهم نمیسازه ! اما خب مرد توجهی نمیکنه و به خوردن ادامه میده.
عابر میره و ساعتی بعددر راه برگشت مرد رو میبینه که از دل درد بخودش میپیچه ! میگه دیدی پدر من ! گفتم که عسل و خربزه باهم نمیسازن !!! دیدی؟
مرد درحال دادفریاد از درد میگه : نه بابا ساختن !! نه عزیزم ساختن ! باهم ساختن کهدارن پدرمنو در میارن !!!!!!!!!
حالا همه میپرسن دوتا بچه پشت سرهم خوبه؟ میسازن باهم ؟
میگم بعــــــــــــــــــــــــله ! بعله که میسازن ! عین عسل و خربزه باهم میسازن تا بتونن درجدت رو بیارن جلو چشت !
حکایت این جیغهای بنفش و انرژی تخلیه ناشدنی همین حکایت ساخت و پاخته !
تخلیه ی انرژیشون برا منه ! عشق و کیف و حالشون برا باباشون !تخیله شده ! مهربون ! مودب ! بابایی دانشگاه خوب بود؟ بابایی چندتاکلاس داشتی؟ بابایی بغلم کن ! بابایی دوستت دارم ! بابایی قصه میگی؟ درصورتی که اگه درحین تماشای تی وی هم ۲ساعت بذارمشون با آقای پدر و برم بیرون وقتی میام اولین جمله اینه : کچلم کردن !!!!!! بچه داری کردم !نفســــــــــــــــــــــم برید!!
حیونکی من ! بدبخ من ! بیچاره من !
قربون این عسل و خربزه خودم هییییییییییییییییییییییی
...............................................................................
اینو یه جا دیدم گفتم شماهم بی نصیب نمونین از خنده !
کسی میتونه اینو انکار کنه ؟! نه خدایی؟! میتونه؟
الان من تقریبآ ..شایدم دقیقآ شدم شبیه عکس بالایی . البته نه سمت چپی ها! بلکه ..........سمت راستی
!