داستان این مهمانان ناخوانده انگار تمومی نداره !

 هردم از این باغ بری میرسد! تازه تر از تازه تری میرسد!

روز اول به این امید شروع به نوشتن وبلاگ کردم که یک دفترچه خاطرات ولو مجازی برای دردونه ی خودم داشته باشم .. میدونستم عواقبی خواهد داشت اما خب..برای منی که هیچ وفترخاطری رو بیشتر از یک سال نتونستم سرپا نگه دارم ۷ ساله شدن اینجا بهونه ی خوبی بود برای جا خالی ندادن و نوشتن

خیلی خوشحال بودم از اینکه تنبلی نکردم و ادامه دادم

خیلی خوشحال بودم از پیداکردن دوستای خوب که اغلب مامانهایی بودن مثه خودم ..با تجربه های متفاوت و جالب

همون اوایل شیطون رفت تو جلدم و لینک رو برای اولین بار به یه فامیل دادم .. خواهرزاده عزیزدلم که خودش هم وبلاگنویس بود ..از طرفی قول گرفتم تا نگفتم لینک رو به کسی نده 

بعد مدتی پای آبجی جان باز شد ومتعاقبآ  پسرش.. اون یکی دخترش ..

بعد زن داداشها یکی کی

بعد فک و فامیل زن داداشها

کم کم همین خونه مجازی بهونه خوبی شد برای ارتباط نزدیکتر با فامیل ٬با وجود همه مسافتها

اما کم کم خبرها رسید که هرکسی از هرجا تونسته لینک رو پیدا کرده و خواننده شده

یکیو خودم سرنخ دادم ! یکی همینجوری پیدام کرده٬ یکی از سرفضولی٬یکی از آشنا شنیده ٬یکی به اون یکی گفته و....

خیلی ها تا سالها صداش رو هم در نیاوردن !

واین اون نکته ناراحت کننده است!

یعنی خاموشترین خواننده های وبلاگم رو فامیل عزیزتر از جانم تشکیل دادن !

چه اونهایی که میدونم میان و میخونن و هیچوقت نظری برای نوشتن ندارن (یعنی انگار فقط دوست دارن بدون چه بر روزهای من میگذرد!) میخوانند و میروند! چه اونهایی که نمیدونم ! یعنی اصلآ به روم هم نیاوردن که مدتهاست خواننده خاطره نویسی بنده اند

میدونم وقتی تو دنیای مجازی شروع به نوشتن خاطرات کنی باید پیه خوانده شدن رو هم به تنت بمالی

درسته من رمزدار نمینویسم 

درسته حتی تا چندوقت پیش کامنت هارو بی تایید و باز گذاشتم

اما آیا حق ندارم بدونم کی(اشناها) داره نوشته هامو میخونه ؟ شاید نخوام هر حرفی رو جلوی هرکسی بزنم ! شاید نخوام هر شوخی یاهر احساسی رو جلو هرکسی بیان کنم !

یکی از دلایلی که کمتر خارج ازحیطه روزانه های بچه ها مینویسم همینه

....................

...........

خب این چکاریه ؟؟؟؟

یعنی فامیله ما داریم !!!!؟؟؟

میدونم اسم بچه هام جفت که میشه اینقدر نایابه با یه سرچ میشه پیداشون کرد اما خدایی شما باشین اسم بچه تک تک فامیل رو سرچ میکنین به امید یافتن وبلاگ ؟؟ خب چجوری تمام فک و فامیل دور و نزدیک بنده به ذهن مبارکشون رسیده من باید وبلاگی داشته باشم و اونها وظیفه یافتنش رو

بقول همسری ،بابا مروتتون رو شکر ! لاااقل بگین دارین روزنوشتهای منو میخونین ! اینجوری لاااقل میدونم دارم برای یه قوم سخنرانی میکنم ٬ نه خاطره نویسی !!

اونوقت حساب کار دستم میاد

یه بار  معرفت داشته باشین و روشن بشین ببینم کی به کیه !

کلآ هر آشنای حقیقی که دنیای مجازی منو میخونه !

 بدونم غیر مادرشوهر پدرشوهر عزیز کس دیگه ای هم مونده که پاش به اینجاباز نشده ؟! چند نفر به یه نفر!شاید شماهم از روی محبتتون مارو فراموش نکردین و دوست دارین بدونین در چه حالیم ٬ که در اینصورت داشتن همچین فامیلی جای افتخار داره ! اما خب حق بدین..من هم باید بدونم برای کی دارم مینویسم

 

الکی نیست هرکی موندنی شده رمزدار مینویسه! علارغم میلم بد نیست روش فکر کنم