روزهای نازیبا
روز خداست اما .... نمیدونم چرافقط نازیبایی هاش رو به من نشون میده
شب میخوابم با هزار فکر مغشوش
صبح بیدار میشم با پیام های نازیبا ...پشت هم پشت هم پشت هم
گاهی اونقدر از همه طرف که از قدرت هضم من بالاتر میره از کسانی که انتظار دارم و ندارم
کلافه م
از خودم
از نتیجه ای که باید از تلاشم میگرفتم و نشد!
کلافه ام
از خودم و روزهایی که از سر خستگی بیهوده به شب میرسونم بدون هیچ کار مثبت و مفیدی
کلافه م
از خونه ای که هنوززز خونه نشده مآمن نشده سرپناه نشده
دلم جیغ زدن میخواد
دلم سفر میخواد کوه و کمر..دریا.. آرامش .. سفر ،سفری که اسمش سفر باشه نه دید و بازدید کسی!
دلم هرچیزی میخواست الا این روزهای بی رنگ و زمخت و دوست نداشتنی !
و فقط تنها دلخوشیم همسری ه که این روزها انگار کمی بیشتر از قبل منو درک میکنه 
چقدرخوبه که خلوت و سکوت اینجا هست حتی باهمه هیاهو وآدمهای تلگرامی و اینستاگرامی
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ