(حرفای خودم باشه اون آخر)

اول دنی

*** من در حال نوشتن پست قبل بودم که دنی اومد و با اشاره به جارو گفت:مامااااا ! جالوووو (جارو) جالوو ..اووووووم اوووووووووم و ادای جارو کشی !

خندیدم :آره مامانم جاروه  .خلاصه ۲ـ۳بار اومد گفت منم همینجور جواب دادم تا اینکه .....

رفتیم آشپزخونه ! وااااااااااااااااااااااای دانیاااااااااااااااال کی اینا رو ریخته مامان ؟! (یه بسته سبوس گندم که ریخته شده بود کف آشپزخونه)

دنی : ووووووووووای ووووووووای نچ نچ نچ (با حرکت دست به علامت ووی ووی ووی!)

میگم: کی اینا رو ریخته مامان ؟؟ دنی : وی وی وی (باز میزنه رو لپش ! ) اه اه اه ! و شروع کرد با ناخونای کوچولوش دونه دونه برداشتن دونه ها ! و گفت : جَم جَم (یعنی اه اه کثیف شده بجا حرف زدن بیا جمع کنیم ! )

تا خم شدم جارو دستی کوچیک رو دیدم اون بغل ! الهی بگردددددددددددم  تازه فهمیدم اوضاع از چه قراره ! بچه م برا همین جارو میخواست ! وقتی دیده بود من نگرفتم مطلب رو خودش دست به کار شده بود با جارو دستی ! بعدم با ناخونای به قول خودش کوشول ش شروع کرد فدات بشم مامانی

*** بابایی در حال نماز خوندن ! مامان طبق معمول پشت کامی ! شترق !شتررررق ! شترق! لابد باز دنی مهر بابایی رو برداشته و دادا بابایی اینجوری در اومده ! (گرچه ما از دستی این بزغاله هرکدوم ۲۵ تا مهرمیذاریم تو جبب موقع نماز !)  ....... هان ؟! ...... بابایی در حال نماز و دنی که خیلی جدی با بیل خاک بازیش بالا سر بابایی بعنوان مهر امین کنتور میندازه با هررکوع و سجود یکی فرود میاد تو ملاج بابایی!  طفلک بابایی ! خودشم نمیتونست جلو خنده ش رو نگه داره تو نماز چه برسه به من !

*** ماماااااا مامااااااا kom ! mama kom har جان مامان ؟ (فلش مموری باباش رو نمیدونم از کجا برداشته بود و نشون میداد و اشاره میکرد به لب تاب)  ماماااااا Titta  ای بابا کامپوتر ای dar ای  (این ای یه حرف ربطه که از کلمات جمله میسازه ! ) دید من به روم نمیارم دستمو گرفت برد .. به زور رفت بالا صندلی مموری رو فشار داد پشت لب تاب باباش که ماماااا  Titta Titta ای بابا کامپوتر !!       اخه موش بخوره تو رو ! من تا دوسال پیش نمیدونسم فلش مموری خوردنی یا پوشیدنی حالا تو ه جزغله از کجا میدونی اون چیه که باز به کجا باید وصل شه !!

*** عکس دوتا دلفین که دارن توپ بازی میکنن . دنی : توپ بده توپ بده (با این حرکت دست) یعنی این دلفین به اون یکی میگه توپ بده من !

***عکس یه گیتار . دنی : ماماا Titta بعد شروع کرد به سینه زدن !  قربونت برم آخه گیتار چه ربطی به سینه زنی داره ! (چشم خاله ت روشن) بعدها که همین کار رو با راکت تنیسش کرد تازه فهمیدم این یعنی مدل گیتار زدن !که گیتار رو روی سینه قرار میدن و با دست میزنن رو سیماش ! آخه تو ننه ت گیتاریست بوده یا بابات مامان جان !

*** راکت تنیسی که اشانتیون هپی میل مک دونالد بوده دنی : مامااااا اَم اَم ! اووووم gotte gotte من : جااااان ؟  آهااااااان ! اشاره میکنه با مارک مک دونالد که گوشه راکته ! به یاد خوردنی ش !

*** مامااااااااااا کامپوتر برق سی دیییی (بعد هم شروع کرد به نی نای نای) یعنی بیا کامپیوتر رو روشن کن سی دی رنگین کمان بزار ببینم !

*** نماز میخوندم که طبق معمول نوار آرین رو برداشت از رو ضبط که باز بره دل جیگر بکشه بیرون!.. زیر چشمی(کاملآ زیر چشمی !) یه نیگاه انداخت دید چیزی نگفتم یه نیم قدم با نوک پا رفت باز زیر چشمی یه نگاه ..یه سر سوزن نوک پا بازیه نگاه .. یه قدم(عین دزدی که بخواد جلو چشم صابخونه چیزی کش بره! مردم از خنده وسط نماز)

کلآ هروقت ساکت میشه یعنی یه جایی مشغول خرابکاریه ! و هروقتم دست گلی به آب میده خودش بدو میاد که ماماااااااا (Komm) ووووآیییییی Oj Oj Oj. مثه وقتیایی که میزنه همه برنامه های بقول خودش کامپوتر رو به هم میریزه و میندازه تو هنگ یا نوارکاست رو کلآ میکشه بیرون ! حیوونی این نوار آرین که صبح تا شب یا میخونه یا دل و جیگرش بیرون کشیده میشه !و حیوونی تر ما که ۲۴ ساعت ۲۸ ساعت مجبوریم اینو گوش کنیم و گاهی برای همراهی با دنی نی نای نای هم بنماییم !

علایق :

هوا (هواپیما) هنوزم که هنوزه رنگین کمان !(حد اقل روزی یه وعده) توووب ! (توپ از سایز یه متری بگیر تا کوفته قل قلی و کاغذ مچاله شده و دونه انگور ! ) دَدَر ( یا لااقل یه ۲ـ۳ساعتی با کفش تو خونه راه بره ! روزی ام ۶۰بار کفش من و باباش رو پاش میکنه بره دَدَر !) نوار کاست آرین پیام بازرگانی (دنی---->) بَسَنی (بستنی ! حتی شده ماست سفتم قبوله جاش  ) وباباااااااااااش !!  ما هم کشک !  از ما فقط یه کوشول دی جی میخواد همیشه !

......................................................

.........................

اینبار بر عکس همیشه تا وبلاگ رو باز میکردم دلم میگرفت ! برا همین ترجیح میدم زودتر به روز کنم تا پست قبلی از جلو چشمم بره کنار

میخواستم پاکش کنم اما فکر کردم بد نیس یادی ازش بمونه بلکه بیشتر قدر این نعمت و هدیه ناز خدایی رو بدونمو ممنون از همه دوستان عزیزو کامنت های دلگرم کننده شون .. خدا خودش نگهداری فرشته های نازنینتون باشه

اما یه چیز جالب!

روز بعد از اون اتفاق زنگ زدم به خواهرم که نذری رو کردم از طرف من ادا کنه ..شبش مامان زنگ زد ! مامان : خب پسر من چطوره ؟ من:خووووووب ! فقط یه کوچولو شیکمش بهم ریخته .  مامان: خب از پله هام که میندازیش ! من : جاااااان آبجی چیزی گفت ؟!(از اون بعیده) مامان : نخیر ! دیشب خواب دیدم ! عینآ صحنه ای رو که اتفاق افتاده بود مامان همون شب خواب دیده بود !  موندم چی بگم ! فقط گفتم خب حالا که دیدن خودتون ! صحیح و سالمه ... پس نگران نباشین  با این حال محض اطمینان بیشتر داداش جان ما رو احضار کردن پشت تلفن چت(چت تلفن وبکم هم زمان) تا با نظر کارشناسانه مامان همه چی تآیید بشه ! بقول بابایی : صحنه جرم رو کامل بازسازی کن زووود !!

قربونت برم مامان که اینقده عزیزی و نگران ..اینقد دلت پاک و مهربونه که اگه اون سر دنیا ما یه آخ کوچیک بگیم همون لحظه به خوابت میاد !برامون دعا کن مامان جان .. خیلی دلم براتون تنگ شده ..من سلامتی وعزت شما رو از خدا میخوام شما هم دعای خیرت رو فراموش نکنکه بهترین پشتیبان زندگی آدما همین دعای خیر و رضایت پدر مادراست