باز آقای پدر رفت سفر و ما تنها موندیم یه روزشم به زور میشه به آخر رسوند چه برسه به ۱ هفته ! و اینبار چین !!!! نامرد یه بارم یه تعارف خشک خالی نمیکنه خب تو ام بیا بریم هم فاله هم تماشا ! تنهاخورررررررر  خب من تو این شهر غریب با این دوتا وروجک چیکا کنم یه هفته ! کچلم میکنن دلتنگی بخوره تو سرم شناس من همه همکارا هم تار و مار شدن ! هیشکی تو کوی نیست  علی خیلی بددددددددددددددددددی . اما خب بازم برو به سلامت سفر خوش و پرباری داشته باشی ... زنم دیگه ٬فداکارم دیگه ٬دوست دارم دیگه ! چیکار کنم  آی نوشابـــــــــــــــــه ! آی هندونــــــــــــه !

..................................................

خبر دوم ! قالب وبلاگ پررررررررررررر دنی دوردونه پررررررررررر  علی بذار برگردی ! هرچی فداکاری و عشق و لاو این چیزاست میبوسم میذارم زمین خودم رسمآ میکشمــــــــــــــــــــــــــت  .

داستان از این قراره که من قالب رو که شروع کردم به دستکاری قالب قبلی رو روی صفحه سیو کردم تا اگه نشد همونو برگردونم یا از امکانات اون برا قالب جدید استفاده کنم و از اون طرف آقای همسری که شبا لطف میکنن با لب تاب بنده شروع میکنن دانلود و وبگردی ... مثه اینکه اونو رو صفحه اضافه دیدن و ....... پاک فرمودن  علی مگه پات به ایران نرســـــــــــــــــــــــه

...............................................

و اما الوعده وفا .. عکسها و توضیحات تولد دنی  . امسال بنا به دلایلی نمیخواستم خونه تولد بگیرم .. از طرفی طلفی بچه ام از روز تولد دینا منتظره زمستون بیاد تا تولدش بشه ! این بود که تصمیم گرفتم مهدکودکش واسش تولد بگیرم  اونم کاملآ بی خبر و سورپرایزی . از اون طرف یکی از دوستان که از روز تولد دنی خبر داشت شبش زنگ زد که یاسی جون خونه ای ؟ دور و برت جارو پارو هست؟! با چندتا از خانومای همکارا میخوایم بیام تولد !  بعلــــــــــــه به این ترتیب بود که دوستای مهربونمون به یه کیک و چندتا بادکنک و کادو پاتک زدن و حساااااااابی دنی رو که هیچ ! مامان دنی رو غافلگیر کردن !   حالا شما به نکته دوم حرف دوستمون زیاد توجه نکنین که خودش کلی معنی در بر دارد !!!!!  خدایی شانس آورده بودن من همون روز خونه تکونی داشتم والا ...............  

 

و این هم عکسهای تولد فرداش .. مهد دنی جیگر مامان از این تولد هم کاملآ بی خبر بود !

 

اینجا هم قرار بود همه با هم شمعا رو فوت کنن و مثلآ از جاشون تکون نخورن !  طفلیا چقدر خودداری کردن !

اینم کیک و یه کیک اژدها بود که دنی واسه تولد دینا اصرار داشت بگیریم .کیک ازدها رو قنادی به دلیل کمبود وقت قبول نکرد و فقط تونستیم همینو سفارش بدیم که خب بدم از آب در نیومد. خودش که خیلی ذوق کرد 

اینم هنر نمایی مامانی

خوب شد اون شب اینو واسه تولد مهد درست کرده بودم والا پیش دوستان کلآ دست خالی میموندم !  عوضش مجبور شدم تا ساعت ۲ بیدار باشم و دوباره یکی آماده کنم واسه فردا !!  هرچی داشتیم اون شب خوردیم فرداش موندیم دست خالی !

خالاصه این بود انشاء من در مورد تولد دنی و حواشی ماجرا  روز و روزگار خوش  

............................................

استمداد و پی نوشت : دنبال یه قالب خوشگلم .. کمکم کنین اگه نمیخواین تو این سن و سال بچه هام بی پدر بزرگ شن

..............................................

...............................................

بعدآ نوشت !! همین شب اولی دارم خودکشی میکنم با این نت لعنتی ! خوابم نمیبره که  فکر کنم ۷-۸ تا وبلاگ رو زیر و رو کردم از ب بسم ا.. آرشیواشون رو خوندم !  اگه فردا کسی منو این ریختی دید بفهمه از کجا آب میخوره . بعدم انگار کسی به جون علی و زنده یا مرده بودنش کاری نداره !!! بابا قالب بدیـــــــــــــــــــــــــن