برگشتم....اما آرامش ذهنم هنوز کامل برنگشته.

نمیدونم از کجا و چه جوری باید شروع کنم .مطمئنآ دلم نمیخواد از روزهایی که گذشت بنویسم اما بچه ها که گناهی ندارن مامانشون مقطعی خل میشه ! هیچکی هم نمیدونه چه مرگمه حتی شما دوست یا فامیل عزیز

فقط قول بدین برام دعا کنین ! از ته دل ! باشه ؟

.....................................

راستی میخواین بدونین الان اوضاع از چه قراره ؟؟؟ بابایی سفره .. این دوتا هم یکی رو این مبل یکی رو اون مبل در تبعید به سر میبرن !!!!!!! چرا ؟ چراشو اگه از صبح بودین و ذیغ ذیغهای (حوصله غلط املایی ندارم) دوتا بچه سرتق رو میشنیدین میفهمیدین! این سیخ میزنه اون جیغ ! اون ازگریه غش میکنه این از خنده! این اسباب بازی برمیداره اون خودشو میکشه !هر ۱۰ دقیقه هم یه چیزی تو سر یه کدوم فرود میاد! چند ساعت ؟؟؟؟؟ دقیقآ ۶ ساعت و نیم !!!ا

ین عادلانه ترین تنبیهی بود که قبل از کشتن به ذهنم میرسید !

الان یه اپسیلون هم نمیتونم محض مادرنمایی ادای مامانهای نتی رو در بیارم و قربون صدقه دست و پای بلوری بچه هام برم !!!!

میخواین الان قیافه منو تو ذهن تصور کنین؟!!! بسم ا..