سفر
مامانی ببین بابا یه پول نقره ای داره که خارجیه !خیلی گرونه! خب ؟ بیا فردا که بیدار شدیم اونو ببریم بدیم هواپیما ..یعنی خلبان هواپیما تا مارو ببره کیش ! من خیلی دلم میخواد بریم کیش ! باشه ؟؟
مامان قربونت منم دلم لک زده برا سفر٬ سفری که مایه آرامش باشه نه دق دل!
گفتم سفر٬ یکسری عکس در اوردم از سفر ۴روزه عید به ولایت پدری .. که کاش همون ۴روز می موند. یادش بخیر
دانیال و ساعت Ben10ش در زیارت !
دردونه ها بالای یک آب انبار قدیمی (نمیدونم درست گفتم یا نه)
اینجا درواقع مخزن آبه(یه جورایی مثه کلمن!)گنبدی شکل و بلند و چند مترجلوتر یه ورودی داره با۵۰-۶۰ پله میری پایین زیر زمین که الان لوله کشی هم شده! یه آب خنک و دلچسب..
و اینجا ! بازم کسی میتونه نوع پوشش دینا رو تشریح کنه ؟!
سوختی بابا برو کنار خودم بگم !
لایه اول: زیر انداز سفره ! لایه دوم:دستمال سفره!و آخرین لایه: روسری زن دایی !
حالا هی من عکس محجب بذارم کیه که یاد بگیره!!
جاتون خالی وسط میل نمودن نهار بودیم که یه باد خانمان برانداز اومد! همچین که سفره و بشقابا رو داشت میبرد ! هنوز باد ازاینور رد نشده یه شرررررررر بارون از اونور اومد و رفت ! کلآ ۴۰ ثانیه هم نشد !خنده دار بود اما دینا از شدت باد و یه ذره ترس هرچی دم دستش بود به سر کشید ٬پارچه هم حکم پیشبند رو داشت ودرنهایت شد این
خوشگله ؟؟؟؟؟؟؟؟