تابستان است و ماه رمضان و ما ...

هرسال تابستون که میشه و تخم دانشجو جماعت رو ملخ میخوره کوی تبدیل میشه به آرامستانی آنچنانی ! خیابونها ومعابر تاریک .. چراغهای پارک یک در میون خاموش .. سیستم خنک کننده و تهویه دانشگاه خاموش ! (میتونین تو این گرما تصور کنین؟!) تاسیسات و خدمات تعطیل ! خلاصه ۲-۳تا نگهبان میمونن و اساتیدمحترمی چون شوی ما که میترسن سنگرعلم و دانش روخالی بگذارند مبادا دانشگاه رو دزد ببره !

اماااااااا

فوایدی هم داره ! راحتیماااااا  شب نشینی پارکی داریییییم ٬ سالن میریم تا لنگ شب ٫استخر میریم 9-11 شب ! ٬افطاری میخوریم تو زمین چمن !و در کل به دوراز چشم هیز دانشجو جماعت هرجوردلمون بخواد میگردیم !(بلانسب شما دوست عزیز دانشجو)

و دیشب !

دیشب ماهوس کردیم این سنت حسنه آخری رو زنده کنیم! چی؟ افطاری ساده در زمین چمن !برنامه هرسال اینه که هرکس غذای خودش رو میاره و دسته جمعی نوش جان میکنن . ماگفتیم برای شروع ماهمه رو مهمان کنیم اما هرکس ظرف و ظروف خودش رو بیاره. یادش بخیر اردوهای مدرسه یک بشقاب ..لیوان.. مسواک .. حوله .. قاشق.. بعد نهار از مدرسه !

همه دوستان و همکاران محترم و موجود در کوی و شهر رو دعوت کردیم . زمان :اذان مغرب٬مکان:زمین چمن دانشگاه ! از صبح پختیم و رُفتیم و بسته بندی کردیم تا لحظه افطار که...

اومدم سفره هارو بندازیم که یهو آی باد اومممممممممممممممد ! آی باد اوممممممممد  سبزی ها رو یه ور میبرد سفره رو یه ور ! وازهمه بدتر چشم غره های شوهر عزیزتراز جان بود که ای نمیری تو با این برنامه ریزیت و ما ...

این بود که بقچه کردیم به سوی خونه ! حالا دارن اذان میدن یکی دنبال قاشق میگرده یکی دنبال نباتها٬ یکی بشقاب میخواد  آخه من که تدارک ظرف و ظروف ندیده بودم ٬خوردنی ها هم تو سبدها گم و گور شده بود خلاصصصصصصصصصصصصه افطاری دادیما ! و البت فکر کنم نموره ای هم به دهان گذاشتیم !
آی حرص خوردم آی جوش زدم !30 نفرم بودن یکی دوتا که نبود اینقدر از سرسفره ثانیه به ثانیه بلندشدم نشستم که 20 دقیقه نگذشته کمره گرفت و ول نمیکرد!!
امادرنهایت چسبید .. آبها که از آسیبا افتاد چقدر خندیدیم ! سفره دیدن داشت ! نانها در نایلون، چایی با فلاکس! ظرفهارو هم که نگو ظرفهای پیک نیک سبز و صورتی و نارنجی ! پیرکس و چینی و

 کاش یادم میمون عکس بگیرم . یکی فلاکس به دست صدا میزد خانوما آقایون لیوانا رو بدین چایی بریزم !عین همون اردوهای دانش آموزی خلاصه بساط خنده ای بود و دلیلی برای دورهم بودن و لذت بردن. مخصوصآ اخر کار که قرار شد جلسه دوره قران هم همینجا برگزار بشه اونهم برای اولین بار ! من و همسری خاله مجلسی نیستیم اما هم اهل دعاهستیم وهم زیارت و دوره قرآن اما نمیدونم چرا هیچوقت همت نکردیم خونه خودمون جلسه دوره یا سفره ای برگزارکنیم ... امیدوارم آخرین بار نباشه
این بود تجربه یک مهمانی پیک نیکی ! بسیار شاااااااد! مهیج و لذت بخش . میگین نه ؟ میتونین امتحان کنین

(رو لب تاب همسری عکس که نداریم اینجاهم نصف حروف رو نمینویسه .. ک .چ.ح.خ.پ ! یه جا دیگه مینویسم اینجا پیست میکنم ! پس فعلآ خاطره نویسی بس است تا بعد)