قالب وبلاگم کووووووووووووووووووووووووووووووو

...

یه مامان بد ! کسی تاحالا اینجوری حس بد بودن روداشته ؟؟از شماها که بعید میدونم . اما من تا دلتون بخواد

کی یه مامان بد دوست داره ؟!

دوباره

ساعت ۹ صبح و دینا سر میز صبحونه یه بند در حال حرف زدن  .. واااااااااااای مامان چقد حرف میزنی ! بسه مامان جان ! اهه من اینقد اینقد حرف نیمیزنم ته ! دارم با تو صوبت میـتُنم

روز معلم کادویی رو که از ۴-۵روز آماده کرده بودیم(ادکلن) تقدیم بابایی کردیم و با نهااااااااااایت توجه و ذووووق مواجه شدیم !  شب نمیدونم سرچی ساکت و ناراحت بودم ... دنی : مامانی از این که بابا خیلی قشنگ تشکر نکرد ناراحتی ؟ ! خب ببین ! شاید چون هنوز بوشو نزده نمیدونه چقد خوشبو ه خیلی خوشحال نشده !  خوشبحال زن تو عزیزم با اینهمه توجه و دقت و محبتت

دینابا بغض فراوون : منم میخوام بیام دانشاه (دانشگاه)بابایی  نه مامانی تو هنوز کوچولویی  نــــــــــــه ! تو اوفتی بزُگ شدی ! ببین تو  شبال جیش نمیتنم ! آنوم (خانوم)شدم !

برنامه خاله شادونه بودو بحث بر سر کارهای مامان خونه و بابای خونه ... مامانا چه کارایی میکنن تو خونه ؟ غذا میپزن .. لباسامونو جمع میکنن .. خونه رو جمع میکنن .. باباها چی ؟.. یهو دنی داد زد: هیچی ! از در میان میشینن پای کامپیوتر !!!!!!! از قدیم گفتن حرف راست رو از بچه بپرس ! بجان شما اگه من کلمه ای گفته باشم جدیدآ خیلی به باباش تیکه میندازه !  وااای بابا اینقد تند تند غذا میخوری شیکمت گنده شده ! ورزشم که نمیکنی !!  وای بابایکم ورزش کن ! پیر میشیااا !! ببین موهات باز داره سفید میشه ! ... این بابا هم همش پای کامپیوتره ! همش دانشگاه کتاب کامپیوتردانشگاه کتاب کامپیوتر !دهه !   حیوونی بابایی ٬گرچه ته دلم میگم جانا سخن از زبان ما میگویییییییییییی!

مامانی در حال تایپ ..دینا هم آویزون مامان ... نکن مامان دستتو از رو شونه ام بردار ! ... دهه دستام که تمیزه ! نیدا ! شوستمش ! باز این بار با همه وجود میاد رو شونه ام که ... مامانی دوشِت دارم دیلم برام ! تنگ شده

دینا در حال تفسیر سریال پرستاران: اهاا نیدا ! این موده شده آقاهه اومد بولندش تَرد .. آنومه گییه تَرد .. دُتُله (دکتره)میخواد آمبولش بزنه

........................

پی نوشت : کسی فهمید ما یه مهمون ناخونده از نوع پابرهنه پیدا کردیم ؟!!!!ای بر پدر اون دخمل ناز قلدر ریزدونه صلوات !  یه مهمون نسبتآ ۷ کیلویی قلدر و خووووووووووش اخلااااااق  که نه نه ش فداش !  عمه هم از همینجا فداگرچه چشم دیدن مارا نداری جیگرطلا

........................

لب تاب زبون بسته ام تا خرخره پـــــــــــــــــــره ! طوری که واسه ریختن ۴تا عکسم جا نداره و آقای پدر هر روز قول می فرمایند مقالات کتب وخرت و پرتهای دانلودی عزیزشون رو از این رو تخلیه میکنن تا نفس این بدبخت بالا بیاد و ما عکسها رو بریزیم و وبلاگ رو به روز کنیم اما ..... باز از قدیم گفتن چی ؟ بزک نمیر بهار میاد شوشوی خوش قرار میاد !!!!

پس چی ؟ عکس ؟نداریییییم !عکس قدیمی میخواین ؟؟ هرکی میگه نه روش از اون طرف

 

دنی یه سال و نیم پاییز هزار رنگ استکهلم

یک سال و نه ماهگی

 (این عکس شورو شعف خاصی برای من داره .یه خنده یه ذوق کودکانه از ته دل)

دنی ۲ساله در حال روضه خوانی بامیکروفن ارگش!

دینا ۲ماهه و انگشتی که هنووووز بردهان است

جیجل مامان در ۹ماهگی

سلام

برگشتم....اما آرامش ذهنم هنوز کامل برنگشته.

نمیدونم از کجا و چه جوری باید شروع کنم .مطمئنآ دلم نمیخواد از روزهایی که گذشت بنویسم اما بچه ها که گناهی ندارن مامانشون مقطعی خل میشه ! هیچکی هم نمیدونه چه مرگمه حتی شما دوست یا فامیل عزیز

فقط قول بدین برام دعا کنین ! از ته دل ! باشه ؟

.....................................

راستی میخواین بدونین الان اوضاع از چه قراره ؟؟؟ بابایی سفره .. این دوتا هم یکی رو این مبل یکی رو اون مبل در تبعید به سر میبرن !!!!!!! چرا ؟ چراشو اگه از صبح بودین و ذیغ ذیغهای (حوصله غلط املایی ندارم) دوتا بچه سرتق رو میشنیدین میفهمیدین! این سیخ میزنه اون جیغ ! اون ازگریه غش میکنه این از خنده! این اسباب بازی برمیداره اون خودشو میکشه !هر ۱۰ دقیقه هم یه چیزی تو سر یه کدوم فرود میاد! چند ساعت ؟؟؟؟؟ دقیقآ ۶ ساعت و نیم !!!ا

ین عادلانه ترین تنبیهی بود که قبل از کشتن به ذهنم میرسید !

الان یه اپسیلون هم نمیتونم محض مادرنمایی ادای مامانهای نتی رو در بیارم و قربون صدقه دست و پای بلوری بچه هام برم !!!!

میخواین الان قیافه منو تو ذهن تصور کنین؟!!! بسم ا..