دوستش دارم

الان یکی جلوم نشسته که خیلی عزیزه 

 دوستش دارم.

متنی رو خوندم که خیلی زیبابود خیلی

عشق کردم.

زیرچشمی نگاهش میکنم و لذت میبرم ... فکر میکردم حس زیبای اون روزهای بد تمام شد ! روزهایی که پرده فاصله ها رو برداشت

اما نه .

حالم زیباست.

(فقط نوشتم تا این احساس رو باهربار خوندن این یاداشت برای خودم یادآوری کنم)

 

.....................................................................

شماهم ...سال خوبی داشته باشید باخدا تر از روزهایی که گذشت

 

چوپان دروغگو _ خانه تکانی

**یه دختری تو خونه ما هست که چند شبی ه هی تنش تیغ میده و تا ۱ نصف شب ده بار میاد سراغ مامان که مامانیییی! خوابم نمیبره٬ اینجام تیغ میده ! نیم ساعت بعد :مامانیییی نخ عروسکم تو پامه خوابم نمیاد ! یه ربع بعد :مامانیییی پام تیغ میده خوابم نمیبره ! شده چوپان دروغگوی خونه دیگه راست و دروغ دردهاشو تشخیص نمیدم و این تیغ دادان یعنی چی الله اعلم !و اما دیشب :

نیم ساعت بعد از خوابیدن : آهسته و موشواره ای ٬بالش بدست  میاد که کنار تخت ما بخوابه ...

دینا ؟؟؟؟؟ اینجا چیکار میکنی ؟ آخه باز اینجام تیغ میده ! خب؟(همزمان بابایی میگه : برو بخواب دینااااااا ) دینا : عــــــــه با تو نیستم که با مامانم ! بعد آهسته ادامه میده: ببییییییین ....م میگه کسی که تنش تیغ بده باید تو تخت مامانش بخوابه !  کی میگه ؟؟ ....م !  چی چی؟؟؟ قلبم! قلبم میگــــــــــــــه کسی که تنش تیغ میزنه باید تو تخت مامانش بخوابه که تیغ نزنه !

امان از دست تو چوپان دروغگوی کوچولوی من با این قلبت !

**یه پسری هم تو خونمون داریم تا میگی نون از گندم ه بدو میره شماره باباشو میگیره ببینه کلاس داره ؟ نداره ؟ میاد ؟ کی میاد ؟چرا نمیاد؟.... ماشالا بهتر از من باباشو رصد میکنه ! حالا دینا !همین الان یه دل سیر با بابایی صحبت کرده (ناگفته نماند تایم منه همسر بیشتر از ۴۰ ثانیه نمیشه ! یا جلسه دارن یا کار یا نت رو میخوان هییییییییییییی  ) تا بابایی قطع کرد شیوون کنان که ....من هنوز عار داشتم ! بابایی اوشی رو قطع کرد ! من داشتم صحبت میکردم ! و بدوو عصبانی رفت سراغ گوشی که ... الان زنگ میزنم بهش میگم چرا اوشی رو قطع کردی ! من هنوز عار داشتم ! بیا ! سه پنج سه  شیش ! (بزغاله داخلی رو بلد بود!)بعد شماره رو گرفت و حق بابایی رو گذاشت کف دستش

ادامه نوشته

دنیای تو دینای من .. من تو ما !

دینا : مامانیییییی میدونیییییی ؟ تو تلویزیون میگگگگگگگگگگگگگفت خانومااااا علاقه دارن به آشپزی ! یعنییییی آقاها دوس ندارن غذا بخپ خ .. ب .. درست کنن ! یعنیییییییی اگه بهشون بگی فقط میگن تخم مرغ ! تخم مرغ ! 

 بک گراند :مامان درازکش٬ داغون٬ خستتتتتتتته در حد تیم ملی خسته ازاتاق بچه ها تکونی ! رو به آقای همسر که پشت لب تاب در حال وبگردی (بازتابگردی) تشریف دارن : ما اگه شام بخوایم باید کیو ببینیم ؟ کی؟ من؟ من فقط تخم مرغ بلدم  ( چون میدونه شب قبل تخم مرغ خوردن بچه ها و امشب ممنوعه !و من) (قابل توجه آقای پرتغال فروش !)

دنیای دینا :

از خواب بلند میشه ٬عروسکش تو هال تو رختخوابش خوابیه : وااااااااااااااااای بچه م اینجا تنها مونده بود !

مادرجوووووووون شما چرا آینه ندارین تو خونتون ؟ (منظور آینه قدی ! حالا چرا ؟! بشنوید : )

 

روزی شونصد بار جلوی آینه (یه تیکه پارچه مورد علاقه ! که اغلب روسری نیست !دستمال آشپزخونه٬ شال گردن٬ شال مامان٬ حتی شلوار دنی !!!!! ) :خب٬ خانومای عزیز ٬اینو ایجوری میکنیم ...اینشو اینوری میبریم.. اینجاشو سوزن میزنیم... اینو از اینوری میبریم ... و خالاصـــــــــــــــــه یه قیافه ای درست میکنه جلو آینه !  ... (مراجعه شودبه طریقه بستن شال و روسری برنامه خانه ما )

خب٬ خانومای عزیز٬حالا آب رو میریزیم ٬حالا همش میزنیم٬حالا نمک میریزیم میذاریم رو گاز٬ حالا همش میزنیم !حالا ماکارونی میریزیم حواستون باشه نسوزه ! ...... یک برنامه کامل و جامع آشپزی با تمام نکات خانه داری

میشینه رو زمین .. یه کتاب باز میکنه جلوش  : بسم ا.. رحمن رعیم (نعوذ با ا..) من بهاره ..بهاره احمدی۳ ساله هستم از مششد (مشهد) ..صبح که از خواب پا میشم به مامان سلام میدم اونم برا بوسیدنم هرجا نشسته پا میشه و ستاره چشمک میزنه هرچی که خوبیه با یک سلام مال منه .. (من از اونم درهم برهم تر میخونم)

این لحظه ها میخوام قورتش بدم اما حیف که هرگونه حضور من پایان این لحظه هارو رقم خواهد زد .. پس از پشت در ساکت نگاهش میکنم و قربون صدقه میرم

۱:تمام این برنامه ها جلوی دوبین خونه ما (آینه تمام قد بوفه )به نمایش در میاد !

۲:شکلک ها معرف احساس این لحظه من نیستند ٬ دقیقآ معرف قیافه لحظه ای اشخاص مربوطه در لحظه است

 

جزغله ی من درحال تخمه شکنی با عینک مادرجون !

اینم از عکسها ! دوباره آپلود شد

 

ادامه نوشته

نتیجه کبری !

مخفف نتیجه تصمیم کبری میشه همین دیگه !

قبول شدم ! رواشناسی ! تا الان که هی میگفتم با اون شاهکاری که زدم و زدن ! کاشکککککککککی قبول شم ! حالا که اسممو دیدم زورم اومده .. هی میگم کاش میرفتم زبان رو که خونده بودم شرکت میکردم  زورم میاد از اول بشینم بخونم ..هی میگم اینو نخونده قبول شدم پس اون صد درصد بود ! گرچه روانشناسی جزمحبوب ترین رشته هابوده برام اما خیلی سختمه بعد اینهمه سال برم مثه کلاس اولیا بشینم سرکلاس.

 به این میگن ناشکری نه ؟؟

همین دیگه ... برگردید همون پست قبلی !

من و این دوتا وعید

بلاخره نی نی دایی رو گذاشتیم و برگشتیم ولایت !   طفلی روز اخری زردی گرفت و مجبور شدن بذارن تو دستگاه  اما گویا بخیر گذشت و دوباره شد همون سفید برفی ه جیجلی که بودحالا بماند که چقدر دلمون برا نی نی و مامانش تنگ شد تو همین ۲روز ( نی نی ندیده خوودتونین ! )

** آقای داداش بزرگه باز به خونه نرسیده پاشو تو یه کفش کرده که مهد نمیرم !فردا تعطیله ! امروز خسته ام ! و و و و ... نمیدونم امسال چرا اینقدر مهد رفتن براش تلخه ! گفتم شاید از مهد جدیدش راضی نیست امابعد خوب شدن پاش حاضرنشد مهد رو عوض کنه و بره مهد پارسال پس ایراد از جای دیگه اس

** آبجی کوچیکه هم روزگار میگذراند ! هروقت یه جا مشغول باشم و۲ دقیقه ازش غافل شم بعد باید برم و شاهکار جمع کنم قیچی برمیداره و یه گوشه قایم میشه دفتر نقاشی ش رو قیچی میکنه ! دارم عاردستی درست میکنم! (بعضیا مدیونن اگه فکر کنن این اتفاقات در تاریخ تکرار شده !)

مامان اون مداد رندی هامو بده ! مربی مدرسه مون اوفته این اوچیکه مال مهدته ! نباید مدرسه بیاری ! مگه تو مدرسه میری مامان ؟خیلی جدی و مطمین :  آررررررررره !  اسم مدرسه تون چی هست؟ یکم فکر میکنه ... رونیکا ! طبق معمول یه چی بر وزن رومینا ! کم نمیاره بچه م!

** دانیال بعد تولد عماد به دایی هادی میگه : دایی..حالا که بچه تون پسر شد با این اسباب بازی های دخترونش میخواین چیکار کنین ؟؟ نیمدونم. بدیمش به کسی ؟ نه بفروشینش پولش به دردتون میخوره ! شم اقتصادیت منو کشته مادددددددر!

** دینا دیشب از خواب بیدار شد سر عصرونه خوردن یکم غرغر کرد و با دنی کلاهشون توهم رفت ٬بابایی هم خسته٬ یه تشر زد بهش ... دیناهم گریه کنان رفت تو اتاق و تا یه ربع صداش میومد : آخه من بچه ام ! هی دعوا هی دعوا ! بابا از خواب منو دعوا کرده ! هنوز بیدار شدم منو دعوا کرده ! اخه مادرجون اوفته من بچه ام !  آخه بیسئوئیتا مال من بود مال دانیال نبود ! آخه منو دعوا میتونن ! هی دعوا هی دعوا ! هی بیسئویتامو خورده ! هی منو دعوا کرده !

واااااااااای حالا مگه ساکت میشد حالا خوبه بابایی فقط طبق معمول یه لاااااااااااااااا اله الا الله ! گفت و بس الهی بگردم تو تو اینقد نازت زیاده مامان جان  دقیقااااا عکس العمل دنی تو همین سن و سال .. تا دعواش میکردم میرفت تو اتاق و تا یه ساعت براخودش درد دل میکرد

** همین الان نوشت : دستم بند ه تلفن زنگ میزنه و طبیق معمول خانوم گوشی رو برمیداره !هرچی میگم بده من تا داد قطع شده بود .... چرا گوشی رو نمیدی ؟! مگه باتو کار دارن مامان جان دیدی قطع شد!؟

خب  اخه بهش گفتم تو کی هستی فرار کرد!!!

*************************

از این به بعد هرچیزی خارج از خاطرات دردونه ها میره تو ادامه مطلب

ادامه نوشته

اطلاعیه

یه عموی تازه به دوران رسیده نوشته :

میشه بگین شما دوتا وبلاگ نویس خاندان، چرا این عمود تازه وارد رو بایکوت خبری کردین انگار بعد یک هفته دست دست کردن این وروجک غافلگیر شدین؟
همینه وقتیکه انحصار رسانه های فک و فامیل در دست بعضیها باشه اینطوری میشه
باید یه کاری برای شکست انحصار رسانه های موجود انجام داد پس منتظر سه قل نیوز باشید
تصاویر ارسالی ماهواره نوید هم دریافت شد اما ما در اینور دنیا رسما معطلیم که اولین تصاویر خبری شما رو از این واقعه مولمه دریافت کنیم

اول از همه قابل توجه خان عمو (خان دایی سایق) !

اولآ ما اینجا جای خواب هم نداریم ٬نت پیشکش ! شبها مثل کارتن خوابها بالش به دست دنبال یک در باز میگردیم !!(مراجعه شود به پست قبلی ننه زینب)

 ای زن دووآش ما و شما ! به ما نت نمیدهد  استخوان درد شدیم در حد خفن ! یه چی تو مایه های اونا که سر جوی تاب میخورن .... اما نه مامانتون اجازه نت بازی میدن نه ای زن دووآشتون  والا اطلاع رسانی میکردیم در حد تیم ملیییییییییییییی ! بعدشم ما همش درگیر این نی نی هه بودیم ! یعنی عمه دیدیه بودین شب تا صبح بیدار خوابی بکشه واسه یه نی نی ه یه وجبی ؟؟؟  اونوخت ای زن دوووآشه ! همش پای منقل !! حالشو میبره پستم نمیزنه !

ثانیآ : از قدیم گفتن آدم ایدز بگیره جو نه !!  کلی زحمت کشیدیم ۵ بار دایی تون کردیم ! حالا با اومدن ۷۵٪ بچه یهو شدین خان عمو !!!! دایی سابق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  تازه این عماد خان رو هم حساب کنین کلهم رو هم یک و نیم تا عمو شدین ها !! بده آدم اینقده جو گیر شه هی روزگار هییییی حیف اینهمه زحمت !

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

و اما اصل ماجرا !! ما (جفت خواهرا) اومدیم .. رفتیم .. ننه و نی نی رو بردیم تحویل بیمارستان دادیم !خروجی های بیمارستان رو هم قرق( غرق؟قرغ ؟ غرغ ؟) کردیم محض جلوگیری از فرار کسی ! بعدم جدا جدا تحویل گرفتیم ! یه عدد نی نی به وزن ۳۱۰۰ و یه عدد مامان که دیگه شرمنده وزن اونو دقیق حساب نکردیم !

بعد هم بردیم دو دستی تقدیم مادرجونشون کردیم به قول مامان : بیاین این دخترتون ... اینم سودش بابت ۴ سالی که خونمون بود !!!  اینم از مادرشوهر !!!!!!!!  ( خودمونیم من الان یه حساب سرانگشتی کردم دیدم قدیما سودش بیشتر میشده ها !! سود ۷۵ درصد بوده ! یکی دادن ۳تا روش گذاشتن .. این طفلی سودش همش یه ذره شد !  )

خلاصهههههههههههه برای ثابت کردن ته ته ته معرفت عمه بودنمان هم این بس که دوربینمون هم دست ننه ی نی نی ه ! ها دیگه  و اٍلا عکس داریم در حد لالیگا !! ۳ نسل خاندان م در یه عکس

بعدترشم : ننه زینب میگه به شرطی عکس میذاریم که ۴قل رو باهم بذاریم !! هان ه برادر ! (تا شما باشی جای خوش خبرونه ندی  ۳کیلو اجرا شد با یه یاداشت از طرف خان عمو !! )

 

خوانندگان گرام ببخشید این پست تبدیل به یه کل کل کاااااااااملا خانوادگی شد  خواننده که نداریم ! مهم ثبت خاطرات ه که این مدلیشم خیلی دلچسبتره !

به امید افتتاح سه قل نیووووووز

الوعده وفاااااااااااااااااااااااااا  خان عمو ی ندید بدید ه نورسیده بفرما

اینم جیگمل ما (عماد)  که بنظر همه مون خیلی شبیه قل اولی ه سه قلو هاست

 

 عکسهای نی نی همسایه هم گذاشته شد محض خاطر اونایی که انگ بدقولی به ما میزنن !!  م و بد قولی؟؟؟ محااااااااااااله !! ) بعدشم برا مقایسه ! از لحظه ای که عماد رو دیدم فهمیدم ی نی ها همشون شبیه هم نیستن ! هرچی قیافه اون دخملونه اس این قیافه ش تابلو پسرونه اس !! فقط یه ریش سیبیل کم داره بچه مون  الهی عمه فدا فداش  گردن بلند عمه