خلاصه و مفید

مکان خونه مادر جون... دینا : مامان کی میریم پارک ؟ نمیدونم مامان الان که من کار دارم .

اهه خودت گفتی میریم ! من ؟؟؟ کی گفتم ؟ دیشب ! همون ساعت ۹ که منو دعوا کردی !  کٍی ؟؟ کی؟؟ من ؟؟  این ساعتو دیگه از کجا در آوردی؟!

مکان : دستشوی ... بابایی: دستاتو هم بشور دینا ! شستم دیگه ! مگه نمیبینی ؟! مگه من آدم نیستم ؟! خودم بلدم دیگه !  دختره قد خودش زبون داره بخدا

بابایی درحال تماشای فوتباله که دینا از راه میرسه ... وااااااااااااااااای بابا   زردا عقبن؟؟  آخه تورو چه به نتیجه فوتبال جزغله ! یعنی هرکی ندونه فکر میکنه جدول بازیهای جام جهانی تو خونه ما  برنامه ریزی میشه ! یا عادل فردوسی پور پرورش یافته خونه ماست !  (من همینجا از تمام خاندان م عذرخواهی میکنم بابت این ۳تا لکه نفت !  ما و فوتباااااال؟ )

و دانیال !

شغل جدید مرد کوچک ما هم شده فلزیابی!! دیشب آخر شبی میگه وای مامان میشه درو باز کنی یه چیزی برای بابا آوردم تو دوچرخه م جا مونده ! چی هست ؟؟ آهن ! برا بابا آوردم

یه چی تو مایه های بازیافتی !هرچی فلزی گیر میاره با یه ذوقی میاد میده به باباش که بیا بابا چون میدونم تو درس فلزات میخونی برات آوردم !  

یعنی بچه م چی فکر کرده در مورد دکتری مواد و خوردگی ؟؟ من موندم !  

از بی عکسی : دینا و دنی با هدیه های روز پدر و پسر ! عینکی که در عین سادگی همه پول توجیبی ما را خورد !  حالا بماند که چندبار به آقای پدر گوشزد کردیم این موضوع را ! بلکه عینک بیچاره را بیشتر ارج نهاده ۲روزی بر عمر اندکش بیافزایند ! آمیــــــــــــــــن

و صندل های روز پسر

اینم دخترک مموش ما و ژستی که انگار مخصوص همه دخترکان این سنی است ! همه عکسا یهو کج میشه ! به این صورت ..

دینا و فانته در طرقبه . یه شهرگردی با دوستان و رفقا که خیلی خوش به حالمون شد

.....................................

بقول بعضیا ! ته دیگ :  ما همچنان مثلآ درس میخوانیم ! امتحان هم داریم ۲تا دوتا ! هه  اما شما بیکار نشینین ! دعا یادتون نره .. هم برا من هم همسری .یه بوهایی میاد .. بسی خوش .. دعا کنین به مشام ماهم برسه .

 یه سری موقعیت هاست که میان و میرن و ماهمچنان لنگ یه موضوعیم ! نمیدونم شاید حکمتی درکاره . بهترین دعا اینه که بگیم خدایا اگر مصلحته ...

 

سلام

آقافقط محض اطلاع میگیم !! ما نه درس میخوندیم تو این مدت ! نه مریض بودیم

رفته بودیم شله خوری و شله شوری !  دخترکمان را بلاخره عقیقه کردیم و پسرکشان را ! همون کوپلوف عمه ! لپولوف جیجلمان عماد خان ! و الحق و الانصاف که عجبببببببببببب شله ای هم بود !! واقعآآآآآآآآآآ خوشمزه و دلچسب

شما که نمیدونین ! شله یکی از غذاهای بهشتی ه ! (حدیث جعل میکنیم !)از قدیم گفتن .. خواستی یه مشهدی رو بکشی و تنبیه کنی : ببندش به درخت و جلوش شله بخور !  فقط همشهریا درک میکنن !

اما چقدر زحمتهای قبل و بعدش زیاده  گناه داریم ما!

و اما رونمایی از عکسهای جدید تپولوف عمه

 

اینم جدیده اما بی ربط به موضوع

دینا و اولین پازلی که خودش بدون کمک درست کرد . جدیدآ بسته پازلهای قایم شده توسط مامانی کشف شده و خانوم خانوما علاقه زیادی به پازل سازی پیدا کرده( اینجوریم چون پازل تو خونه ما حکم بمب اتم غنی شده رو داره ! )

............................................................

عیدتون مبارک برای همتون زیبایی و سعادت میخوام

برامون زیباهارو بطلبید

یک روز دیگر

تنها یک روز دیگر مانده !!

بعله یک روز دیگر !

به چی ؟ شروع امتحانام !  و بنده کمردرد شدید ! و این یعنی چی ؟؟ یعنی زیادی پای منقل نشستم !

خل ! دیوونه ! بیکار ! اصلآ لعنت به نت و اعتیادش !  باورکنین ایناهمش کار استکبار جهانیه  میخوای مغزهای مملکت رو حروم کنن ! معتاد کنن !آخرشم فراری بدن

شما منو بیخیال !! به همون سوال پست قبل جواب بدین  میام تک تک جواب میدم

فقط یه چیزی رو باید یادآوری کنم : نوشته من بیشتر معرفی این برندها بود .  اکثرآ با حمایت از تولید ملی اشتباه گرفتن و یکم شاکی شدن . (که به نظر من اون میشه قدم مثبت بعدی )  منظور من اول  قلقلک وجدانهای بیدار بود !! به وجدانهایی که خودشونو به خواب زدن کاری ندارم 


خیلییییی بعد نوشت :

خوشحالم که پست قبلی و این کامنتهای زیادی داشت .. این یعنی موضوع  توجه دوستان رو جلب کرد و بی تفاوت از کنارش نگذشتنتد .

و خوشحالتر از این که تقریبآ یه مخالف داشت یا شایدم دوتا ! فکرشم نمیکردم ! یعنی فکر میکردم این موضوع خیلی غریبتر و جانیافتاده تر از اینها ب اشه میون جامعه ! اما انگار اینطورام نیس ! ملت خودشون بیدارن  گااااااااااااااااااااهی  نیاز قلقلک دارن فقط !

و دوباره خوشحالیم از بابت تعداد مخالفا ! این یعنی لااقل در انتخاب دوستام زیاد هم بیراهه نرفتم  نه که هرکی شبیه منه خوبه ! منظورم اینه که با کسانی رابطه دارم که اعتقاداتشون مورد قبول من ه و اعتقادات من قابل احترام برای اونها

موفق باشید

یه سوال (برای این پست لطفآ نظر یادتون نره! ممنون )

یه سوال

خیلی دیدم تو وبلاگ دوستان تبلیغی هست به اسم محک .. کودکان سرطانی .. چه کار زیبایی . اینکه آدم یه قدم هرچند کوچک برای یه کار نیک برداره . بخصوص وقتی پای بچه های معصوم و نازنین به میون میاد مثل این اینک : http://www.mahak-charity.org/main/fa   یا بازارچه های خیریه که وقتی  میشنویم خرید از اونجا به نفع ۴مستمند تموم میشه . اگه بتونیم با چه ذوقی میریم سمتش ! کافی فقط یه ذره مطمین شیم که واقعآ به نفع مستمندان ه .

حالا یه سوال :

دقیقآ نقطه عکس این موضوع . یه لینک هست مثل این : لیست تحریم اسراییلی   یا این : امروز چه خبر ؟  با یه عالمه برند. برندهای معروف ! و از هزارجای مطمئن میشه فهمید که تمام این برندها وابسته به رژیم منحوس صهیونیستی ان ! کافی ه زحمت یه سرچ چنددقیقه ای بخودمون بدیم !کسایی که زبانشون خوبه همین لینک رو دقیق بخونن !

یه جا با کلی ذوق پولمون رو به وسیله ای میدیم که میدونیم برای نجات یه کودک خرج میشه !

و یه جا .. به راحتی بدون ذره ای عذاب وجدان پولمون رو به وسیله ای میدیم که نمیدونیم برای تهیه ابزار کودک کشی ه یه رژیم غاصب خرج میشه!!  (شایدم شنیدیم و میدونیم اما به ضررمون ه که باور کنیم !سختمونه )

 خیلی از مارکا مربوط به وسایل ظریف و کارسازی میشن که آدم جدآ نمیتونه ازشون چشم بپوشه .. مثل بعضی وسایل برقی یا آرایشی خب معلوم سخته مخصوصآ برای اونهایی که خیلی وسواس دارن برای سلامتیشون ! خب معلوم شیطون اونجاها بیشتر آدمو قلقلک میده

اما خیلی راه دور نریم میریم یه هله هوله بخریم !  دقت کنین : نستله ! کوکاکولا ! کیت کت ! یعنی خدایی ما نمیتونیم همین ۱۰۰۰ تومن رو بدیم یه مارک دیگه یه چیز دیگه بگیریم غیر اینها ؟!!

براخودمم که مشتری پروپاقرص بعضی از همین مارک ها هستم سخته ! اما نمیتونم از یه جای آسونش شروع کنم ؟ از خریدهایی که خداییش فرقی نمیکنه این مارک و اون مارک ! مهم اینه که من خریدار بدونم پولم کجا میره !

جون من یکمی روش فکر کنین .

اینو برای توجه شمایی نوشتم که هم سطح اعتقاداتتون رو میدونم هم قلب پاکتون رو میشناسم . والا کم نیستند کسانی که دنبال صندوق کمک مستقیم میگردن برای کمک به نسل کشی مسلمونها !!

کسی هست که جوابی داشته باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میخوام بشنوم مثبت یا منفی . لطفآ لطفآ حتی اگه خواستین بی نام بنویسین. مهمه برام بدونم تحلیل دیگران رو . و اینکه چقدر تو جامعه کچیک اطرافم به این قضیه اهمیت داده میشه .

 فقط  جانب ادب رعایت بشه کافیه نظر مثبت یا منفی هردو مهمه  

ادامه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

من و مانده ها !

مخشهایم مانده ! خیلی هم مانده ! دقیقآیه هفته به اولین امتحان مانده و بنده ... بعد هم روز اخر مجلس مامان که خیلی نامردم اگه نرم ! و درست بعد اون دوتا امتحانی که ابدآ نخوندم ! یعنی از اون امتحانها که کتابش نو و سالم و ورق نخورده مانده !!! آخ حیوونکی من

سردرد مزخرفی که این یک سال امونم رو بریده بود شناسایی شد!  میگرن جان عزیز بازگشت فرمودند !  و دوباره بعد ۳سال روز از نو روزی از نو چقدر خودم رو دلداری میدادم که هرچی باشه بدتر از اون میگرن لعنتی که نیس ! میشه تحمل کرد!حالا بیااااااااا

 خیلی وقت داریم حالا باید همونم با این مهمون ناخونده والبته نصفشم با منگی قرصها تقسیم کنیم  از اون طرف هم :

 فقط یک روز افتاده  بودم اما ۲روز خونه تکونی افتاد گردنم ! شماخود بخوان حدیث مفصل ....... بازم حیونی من !

این روزها چقدر سخت اما الکی مفت مفت تمام میشوند !

هوا بسی بسی گرم است و کولرهمچنان ناسرویس !

دلمان خوش است به باغبانی ! کله ظهر ! بقول مامان جزززززززز گرما میرویم وسط باغچه ! تا مفرق درون گِل ! علف هرز میچینیم بیشتر از سبزی ! گل وبوته ازخاک میکشیم بیرون بلکه آن ۴لاخ سبزی هویدا شود آن میان ! .. ریحانها را ناز میکنیم  خُلیّت شاخ و دم دارد ؟؟...

گلهایمان خیلی خیلی ناز هستند ! بگویید برمنکرش لعنت

گلهای باغچه خیلی خوشمل شده اند ..و میهمان هروعده میز نهارخوری .بدجوری دلنوازی میکنند دل میبرند نافرررررررررررم ! هر روز یکی از گلها باز  و قبلی بسته میشه

 عکسشو میذارم حتمآ (حالا هییییییییییییی بگین یاسی بدقول !)

لپ لپ عمه ٬سوژه این روزهای ما  وای به روزی که باد به گوش مامان جانش برساند این کار مارا اگر یکی جلوی زبان خاله خان باجیش رو بگیره عکس جدید داریم هلووووووووووووووووو

اینم یه عکس نسبتآ قدیمی اما منظوردار !



دعا کنید خر ما از گل و لای دربیاید تا جان به در ندادیم !

.................................................

پ . نوشت :

 برای نوشین عزیز : از ما فقط دعا برمیاد که نامردی ه اگه همون رو هم در حق دوستانمون کوتاهی کنیم ! امیدوارم این روزها خداهم نظرلطفش رو به شما و خانواده بکنه و دایی عزیزت هرچه زودتر سلامتیش رو بدست بیاره

من و فسقلی ها مهمانی و کارها

دقیقآیه ساعته دارم مینویسما همش سر یه عکس گذاشتن پریــــــــــــــــــــــــــــــــــد !  

وقت ندارم مستقیم میرم سر اصل مطلب .من و فسقلی ها و این مدت :

**خیر سرم یه ماهه گذاشتموشن مهد بلکه یه گلی پیداکنم به سر بگیرم ! دریغ از ۴ساعت وقت مفید !  عصرها که همچنان به کوزتینگ میگذرد! گفتیم صبحها رو دریابیم ٬ یک هفته یه مریضی دنی گذشت ۴روز به مهمون داری ٬روز به کار اداری  ٬یک روز به ثبت نام مدرسه دنی٬ یکروز کار بانکی ! (شما مدیونین اگه فکر کنین همسری نقشی در این پروسه درگیری من داشته !    خیرسرم قرار بود یه گوشه ازکارای منو بگیره که بتونم این ترم رو به اخر برسونم ! اونوقت ... ) اغلب صبحهاهم که ماشینو میذاره که .. من پیاده رفتم ! ماشینو گذاشتم براتو عزیز ! (خب بچه ها ببر مهد و بیار !) حالا یه ماه تموم شده و تنهاچیزی که برای من موند استرس امتحانهایی که ۱۰روز دیگه شروع میشن من از قدیم یه امتحان املا انشا داشتم شب خوابم نمیبرد ! حالا ببینین چی میکشم !

**اما این وسط دینا خیلی اُخت پیدا کرده با مهد . هرچی میگه یه  (مربیــــــــــــــــــــــــم گفته )هم سرش میندازه !  دیروز میگه : مامانی ..مربیم گفت.. مینا جون نه ها ! اون یکی مربیم .. اون که چاق ه نه ! اون یکی ..اسمش ..؟! .. یادم نیس ٬اون که مامان دوستمه ! مهلا نه ها دوست مهد اودکم (کودکم) اون که اسمش ..؟! یادم نیس !   خب ؟؟ ها ؟ یادم رفت !

بچه م اینقد ذهنشو دگیر معرفی مربیش کرد که حرفشم یادش رفت

**دیروز وقتی بابای از در اومد : دوتایی عینهو بچه های قوم مغول !! ریختن سرش (کلآ همیشه باباندیده ان !)بعد کمی جیغ و داد و کشتی نوبت کیف بابابود ! دینا یه عکس قدیمی از این اشنتیون ها که بکگراند گل و بلبل و سبزه داره کشیده بیرون .... وااااااااااااااااااااااااااااای بابااااااااااااااا  این تو بودی؟؟؟ من کجا بودم ؟؟؟؟؟؟ تو اینجا بودی ؟؟؟تو اولا (گلا) بودی؟؟؟ ای ولاااااااااااااااااا ! دمت گررررررررررم !   

    هان ؟  تحویل بگیر ادبیات رو !

**پنجشنبه  درست زمانی که درگیر کارای ترخیص بودیم یکی زنگ زد به گوشیم ..دخترعمو جان ! حتی دیدن اسمشم رو گوشیم شوکه کننده بود ! چه برسه به اینکه بگه : کجایین ؟ هستین ؟مهمون نمیخواین ؟ ما توراهیم!  مارو میگی چی از یه مهمون ناخونده ی خیلی خیلی عزیز بهتر بعد دوروز بیمارستان بازی .. اومدن و درست زمانی رسیدن شهر که مرخص شدیم و باهم اومدیم خونه ! اصلـــــــــــــــــــــــــــــــــــنم فکر نکنین که من نگران خونه ای بودم که ۲روز یه پدر بیخیال و یه دختر آتیشپاره توش جولان داده بودن ! اصلآ !

اما خوش گذشت .خیلی برای تغییر روحیه مناسب بود .تو غربت مهمون فامیل حکم لنگه کفش در بیابان رو داره (غربت غربته ! جایی که فامیل نیست مادر پدر نیستن ..حالا میخواد سوید باشه میخواد یه شهر ۲۵۰ کیلومتری شهر خودت !)بیرونی رفتیم ! توت خورون داشتیم .. جوجه کباب فوری فوتی ولی خوشمززززه و بماند چه جانی کندیم تا به دنی حالی کنیم که مامان جان !کوهنوردی ! الان ! بابا تو تازه دیشب از بیمارستان اومدیا

گل پسری در مزرعه !

دانیال و رومینا دخمله دخترعموجان

دانیال رومینا دینا و مهرناز آتیشپاررررررررررررررررررررررررررررره فقط ژست دنی رو داشته باشین وقتی وسط ۴تا دختر میافته !

اینجا مثلآ دینا میگفت منو نندازین ! نمیخوام تو عکس باشم ! منم گفتم نیستی مامان راحت بشین

اینم چندتا عکس از اون روز

فعلآ بسه ! امروزمون هم سر نت حروم شد !

راستی

کسی این تپلو پسر را میشناسد آیا ؟؟  بگین تا عکسای دیگشو رو کنم ! فوقش توسط مامانش به ق ت ل خواهم رسید که نوش  جانم باشد

قالب خوبه ؟

خوشگله ؟

بمونه ؟

سنگین نیست ؟ زود بگین این پست برداشته خواهد شد

سه قلوهای عمه

آی خبر خبر خبـــــــــــــــــــــــــــــــــــر

اهالی محترم وبلاگستان اینجانب به اطلاع میرساند  سه قل نیوز  افتتاح گردید ! بلاخره اینقده دس دس کردیم تا خود زن داداش جان دست بکار گشته ۳قل نیوز را افتتاح گردانیده کردند ! از این به بعد ۳قلوهای عمه هم به جمع وبلاگنویسها اضافه گردیده میشوند ! و من از همینجا.. رسمآ به زن داداش جان ارشد این اعتیاد را پیشاپیش تبریک و تهنیت عرض میکنم !

خوش امدین

اینم لینکش : http://3gol.parsiblog.com

 

اینم سه قلوهای جیگر عمه که دیگه یه پا نه ببخشید ۳ پا(!) خانوم و آقا شدن .ببخشینا ! عکس واسه ۵ سال پیشه .عکس دیگه رو سیستمم نداشتم ! اینم مجبور شدیم سر از تن برادر جانمون بزنیم تا باز امنیت ملی به خطر نیافتتد و گوش ما کشیده نگردد

شکر خدا

شکر خدا که فعلا همه چی ختم بخیر شد . شاید از نظر بعضیا خیلی هل شدم و احساسی اما ..

اما اگه کسی بچه داشته باشه میفهمه زیر تیغ جراحی رفتن حتی کوچیک و بیخطرش هم زجرآوره برای یه مادر .اسمش خیلی طبیعی ه و بقول یکی از هر ۱۰ نفر برا ۵نفر پیش میاد اما وقتی دیدم اونایی رو که از اتاق عمل برگشتن و یه شب تمام نالیدن و گریه کردن خدارو هزاربار شکر میکنم که پسرک ۶ ساله من  جون سالم به دربردتازه اونجا فهمیدم نه باباعملش همچین بیخوده بیخودم نیس!!!!!! چه برسه برا یه بچه

دیشب مرخص شد. به شرطی که ۲شنبه برگردیم برای چک اپ چون آزمایش خون اولی مشکل داشت و سونو هم تورم غددلنفاوی رو نشون میداد . قرار شد بعداز خوردن داروها متخصص گوش و حلق و بینی یه نگاهی بکنه.. انگار لوزه هم داره . اما خب بازم خداروشکر که عمل نشد!

و اما ..ممنون ٬خیلی ممنون از اونایی که تواین دوروز همه جوره سنگ تموم گذاشتن و مدام خصوصی و عمومی و پیامکی جویای احوال دنی بودن  و اونهایی که فهمیدن و اصلآ به روی خودشون نیاوردن!  ما دیگه توقعی نداریم بیخیال .

اینجور مواقع (که اینشالا برا هیچکی پیش نیاد ) احوالپرسی و همدردی شما نه درد بچه رو کم میکنه و تاجی به سرتون میزنه ٬ حتی شاید تو اون حال واحوال منم فرصت و حال جواب دادن نداشته باشم . فقط نشون میده برای بعضی ارزشها ارزش قائلید ! و این یک دنیا می ارزه ! ممنونم

خدایا برای هیچ مادری نیار دردی از بچه ش ببینه

 

دانیالم

ادامه نوشته