برای زهرا

میخواستم عکس و شرح تولد رو بذارم اما ...
مادر یکی از بهترین دوستام به رحمت خدا رفت
زهراتقریبآ جزء اولین دوستان نتی م بود که بعد ازدواج هم موندنی شد و امروز یکی از بهترین دوستایی که دارم . همین ۱۰ روز پیش بود برای عروسی زیبا هردو رفتیم مشهد .. مادرش هم برای زیارت اومده بود.. ![]()
زهرا جان میدونم اونقدر غمت بزرگ هست که تسلیت من درمقابلش قطره آبی روی آتش هم نیست .. اما این تنها جمله ای که به زبونم میاد ... تسلیت میگم و سلامتی پدر عزیزت رو آرزو میکنم و شادی و سلامتی و خوشبختی رو برای تو آقا حبیب ![]()



(اول مهر دیگه اینم اولین انشای من
هم در تزیین سالن خونه برای شب حنابندون هم تزیینات ژله پله ای روز پاتخت. چراپله ؟ چون درست زمانی که نهار ۴۰۰ مهمون داشتن و همه درگیر آماده کردن سالن بودیم بنده هی زیر میزی جیم میزدم بدو طبقه سوم بیا پایین بدووو بیا که کسی متوجه غیبتم نشه و نگه هییییییییییی بیکاااااارحالا وقت گیر آوردی واسه این قرطی بازیا !

(که یکی از دوستان دوران شکرت نفت علی دعوتمون کرده بود) و بعد هم به تحریک و تشویق اوشون .. به سمت همدان . زنجان که محشر بود یه شهر واقعآ قشنگ و شیک ! احساس میکردم این شهر اصلآ چیزی به اسم پایین شهر نداره ! به اندازه همدان مناطق باستانی و توریستی نداشت اما واقعآ زیباشهری بود. 




یک خانه تکانی کامل و بعد هم بستر !!!
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ