انسانیت

اون سر دنیا تو مهد بقول بعضیا تمدن و بقول بعضیا تبعیض و حق کشی ..تو قلب انگلیس.. صدها بنر در حمایت مردم فلسطین و برای برپایی راهپیمایی برعلیه رژیم اشغالی روی اتوبوسهای لندن نصب میشه(از سوی کمپینگ حمایت از فلسطین نه مسلمانان عرب) . هرچند آخرشم صهیونیسم با اعمال فشار روی شهردار لندن اونها رو مجبور به جمع آوری این بنرها میکنه .. اما یه سوال ..

 من و تو مسلمونیم یا اونها؟ چیزی که از اونها کم نداریم که؟ نه ؟

و این سر دنیا..

درست بیخ گوشمون زمین میلرزه و .....

هموطنم ٬هم کیشم داغداره !

انسانیت اینجاست که وجدانها رو قلقلک میده

مراقب وجدانتون باشین .. خواب نمونه

.........................................................

خدایا مپسند از این ماه سراسرخیر برکت تنها ۳۰ روز گشنگی و تشنگی رو برما .

.............................................

بعد نوشت : اونایی که منو از نزدیک میشناسن میدونن از اون تیپ آدمهای ورزش گریزم ! نه ورزش که کانال ورزش ! پای مسابقه ورزش نشستن ! امارقابتهای المپیک روبا اشتیاق و هیجان دنبال کردم یه جورایی افتخار آمیز بود. 

و الان نمیتونم احساس این لحظه ام رو با شنیدن این خبر پنهون کنم.. قاسم رضایی و حمید سوریان مدال و بخشی از هدایای المپیکشون رو تقدیم کردن به هموطنان زلزله زده شون . حاصل دسترنج ۴ساله شون رو ! ورزشکارن!فوتبالیست که نیستن سالی میلیارد میلیارد به جیب بزنن! مگه چندبار تو عمرشون قرارهمچین هدیه ای بدست بیارن ؟ یکم فکر کنین.. سخته نه ؟

ثابت کردین پهلوانید نه فقط قهرمان. دمتون گرم  

فوتبالیستهای باغیرت عزیزمون!!!!!!!!!!!!!! بازی که یاد نگرفتین ! اینو یکم یاد بگیرید!

وبلاگ جدید

خب الوعده وفا

وبلاگ ایده های آشپزی افتتاح  و به روز شد

http://yekdoneashpaz.blogfa.com/

از این به بعد هرکی ایده .. تزیین قشنگ یا دستپخت خوبی داشت بیاره بذاره تا ماهم مستفیض شیم  . هرکس هم از دستورات توی وب چیزی رو درست کرد یه زحمت بکشه عکس بگیره و بیاره ببینیم چه کرده !

چطوره ؟

هنروندی :دی

اینجا شلوغ شده برین ادامه مطلب بی رمز

ادامه نوشته

باباخوب باش !

دینا و بابا سرمیز غذا در حال کل کل کردن و چونه زدن برا خوردن یا نخوردن غذا !

دینا شاکیییییی : بابا یکم خوب باش !  خیلی بد شدیا !

تو۳روز دوتا مهمونی افطارداشتیم و به عبارتی خودمون رو کشتییییییم ! دست تنها  اما چسبید!هرچی تو نت پیداکردم و خوشم اومد تو این دوروز درست کردم و به خورد مهمونای بدبخت دادم  بعضیا عالی شد بعضیا خوب بعضیا ضعیف هوس کردم یه صفحه بذارم مخصوص همین چیزایی که امتحان میکنم و جواب پس میده ! این یعنی من هنری ندارم اما هرچی یادمیگیرم دوست به بقیه هم پیشنهاد بدم تا اوناهم استفاده کنن

میام با عکسم میام

ثبت جدید و عکسهای قدیمی

دانیال : مامان یادته شمال که بودیم هروقت اجازه میگرفتم برم خونه ی پریسا (دختر عموش)بهم اجازه میدادی ؟ هروقت میرفتم میدیدم چراغاهمه خاموووووش ٬ پرده ها بسته ! (شمام یاد خونه خانوم هاویشن افتادین نه؟ )تلویزیون روشن ٬ در پرتگاهشونم باز !      ...

منظوردر بالکن میباشد!

دینا با اشاره به شوفاژخونه (یه اتاقک پشت خونه هاست) : بابایی یادته به من اوفتی اینجا خونه ی سگا ست ؟ نخیرم ! اینجا عابینت ه اولکرا و اوفاژا ست !  

 ترجمه : اینجا کابینته کولر ها و شوفاژهاست !!  نه خونه ی سگها !

دو نطق جدید اما دو عکس کاملآ قدیمی ! توچال٬ تابستان ۸۸

و منزل بهمن ۸۷

و       سالها بعد

کاسه یخ

منتقل شد  به: http://yekdoneashpaz.blogfa.com/

آرزوی دوران دانشجویی  ... هنروندی! :دی

(تازه از تنور در آمده !)

دینا رفته خونه ی دوستش و دنی تنها مونده (گهی پشت به زین و گهی زین به پشت !)

مامان هم برای سرگرم سازی دنی سطل ماست چکیده رو میذاره جلوش تا کم کم تو ظرف یخچال خالی کنه. بعد هم جایزه ش اجازه داده میشه با انگشت !!!!! ته ظرف رو .....   (چیش چیش موقوف ! خیلی ام خوبه )

دنی : مامان وقتی تو ام کوچیک بودی مادرجون اجازه میداد ته ظرفو با انگشت بلیسی بخوری ؟؟!

آره مامان (بچه م نمیدونه این هنوز جز علایق مامان حساب میشه ربطی به دوران بچگی نداره حیف همسری نمیذاره! )

دنی : خب میدونی  من یکی از دغدغه های فکریم  اینه که وقتی دانشجو شدم ! هرچی دلم خواست برای خودم خوراکی بگیرم !!! اخه میدونی؟ اون موقع که آدم دانشجو میشه دیگه مامانش پیر میشه نمیتونه بگه نخری ! نگیری !

  یعنی من مرده ی این آرزوهای بزرگ زندگیتم عزیززززززززم !

 

.........................................................................

بعدنوشت : یه شاهکارهایی از خودم حروم کردم که اگگگگگگگگگگگه خوب شد عکسشو میذارم  اگرم خراب شد شتر دیدی ندیدیییییییییییی  شماهم سراغشو نمیگیرن که ضایع نشم ! خبببببب ؟؟

خب بفرما ! جان من هرکی تا الان درست کرده چشماشو ببنده !  میدونین از کی من میخوام اینارو امتحان کنم ! آخرشم با این همه دستور و رسیپی هرکار خودم دلم خواست کردم ! براهمین ایراد دار شد اما خوبه برا دستگرمی ! من همیشه مشکلم اولین هاست ! بعد میفهمم مشکل چی بود

کاسه یخی که درست وسط کار و مهمون بازی یهو هوس کردم امتحانش کنم ! هیچی ام نداشتم برا تزیین  اما اعتماد به نفس ؟تا دلتوووووووون بخواد الانم تو فریزر داره باد میخوره! آخه مهمونمون شام نهاری نبود که درش بیارم

اینم شارلوت جانمون که مثلآ برا سوپرایز تولد دوست جونی درستیدیم که امشب افطار خونشونیم ! اما تازه فهمیدم هنوز تولدش نیست  خو یعنی چی تولد نشدی من که میارم به پاتم خط میکشم به من چه

نصف شبی درستیدیم و تازه وسط کار فهمیدیم بستنیش باید خیلی بیشتر از اینا باشه ! همش ژله شد  قیافه ش که بد نشد باز شود خورده شود ببینیم چه میشود ! کلی توش زحمت خرج کردم !  اما خب تزیین روش که شکلات با نایلون فریزر باشه بگین توش  چه خواهد بود (ایهآ ناس پولاتونو رو هم بذارین براتولدم قیف بخرین ثواب داره ! )

یه کیک سیب زمینی و گوشتم برا افطار پخیدم که طبق معمول چون به دستور اصلی اطمینان نکردم بجای فر تو ماهیتابه گذاشتم برا همین بجای کیک شد همون کوکو  (خب ترسیدم خراب شه تو فر) اما طعمش خیلی خوب بود. عکسم روم نشد جلو مهمونه بگیرم

خلاصه یهویی وسط خروارتا کار زبون روزه جینگولک بازیم گل کرده بود خفن !  هرکدوم با یه ایراد ! اما خب روش کار دستم اومد

 

صندوق صلوات !

دینا بیا اینو بنداز تو صندوق

این صندوق صلواته مامان !  میدونی؟

یاد دانیال افتادم ..( اینجا  )

آقاجون یه صدتومنی داد دست دنی تا بندازه صندوق کنار خونه ...

دنی: اِهه .. آقا برو ..برو دیگه .. برو ... eee...

مامانی: چیه مامان جان ؟ چی شده !

دنی:  آقا گیر کده ! ............(الهی بگردم .. پول از طرفی که عکس امام داشت تاشده بود ! دنی هم هرچی زور میزد نمیتونست بندازه داخل صندوق !) بعله ! آقا گیر کرده بود صافش که کردم با ذوق داد زد : دیدی دیدی آقا رف خونشون ! رف صندوق

.................

وای خدای من چقدر شیرینه مرور خاطرات مرور شیرین زبونی ها  اینجوری یادت نمیره که این پسرک شش ساله نیمه همیشه اینقدی و آقا نبوده ! زبون داشته قد ده تا دختر ! شیرین بود قد عسل ٬ مزه میریخته قد عالم

..............................

بی ربط نوشت : داشتم کامنتها رو میخوندم اخبار خبر کوتاهی از برنامه ۳۱ ساله آقای قرائتی نشون داد

چقدرچقدررر من شیفته این شیخ شوخ کاشی ام حتی با همین قد خمیده و چهره پرچین و چروک و خسته .

 گفتم بذار منم میزان علاقه و مرید بودنم رو تو دوجمله بیان کنم شاید روزی که بچه ها بزرگ شدن خواننده اینجادیگه خبری از برنامه درسهایی از قرآن نبود .

دمت گرم استاد . عمرت مزید

....................................

پی نوشت : دوستان عزیز کامنت دونی ه ما سالی یه بار رفرش میشه اضافه و کم میشه .اونم از رو تنبلی و البته وسواس ما به خوشگلی !! نه ازسر بی معرفتی .. توجه داشته باشید  و خبر خوش اینکه به زودی قراره خونه تکونیش کنیم ! اونایی که نمیان و دوست ندارن باشن مثه همیشه اجباری نگهشون نمیداریم  اونایی هم که هی میان اما تو لیست نیستن عجله نکنن